جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
77,700
ما چهارتا باید بهترین رفیق برای هم باشیم هیچ کس نمیتونه مثل ما باشه هیچ کس به جز خودمون دلش برای ما نمی سوزه، مطمئن باشید اون کاری که ما چهارتا می تونیم برای هم انجام بدیم هیچ کس نمی تونه برامون انجام بده.» به این حرفش اعتقاد داشت. مشکلاتشان و کم و کاستی هایشان را سؤال می کرد و بعد می آمد و در قالب مثال میگفت: «مادرجون! مجتبی تازه خونه خریده. این قدر حقوق میگیره این قدر قسط میده، شما مواظبش باشید.
سال ۹۳ که میرفتم مکه به محمود سفارش کردم: «محمدرضا داره خونه می خره تو بهتر از اون درباره مسائل ساختمانی میدونی قبل از خرید به اتفاق دایی جون برید و خونه رو ببینید در مکه بودم که تماس گرفت و گفت: مادرجون ما برای محمدرضا خونه خریدیم می دانستم سفارشهایم را انجام داده خانه خوبی خریده بود درست همان طور که انتظار داشتم، توجه کرده بود.
محمود هم مثل پدرش در ارتباط با اقوام به صله رحم خیلی پایبند بود. به خانه اقوام سرکشی میکرد از دورترین فامیل تا نزدیک ترینشان چه فامیلهای پدری و چه فامیلهای مادری فرقی نداشت. جویای حال همه میشد. جالب این بود که دست خانمش را میگرفت و پیاده راه می افتادند و می رفتند. مثلاً خانه عمه اش که آخر «محله پل گردن بود و فاصله نسبتاً زیادی با خانه اش داشت. میگفت: «معصوم بیا بریم پیاده روی هم صلوات می فرستیم و هم قدمی می زنیم .
تلگرام
واتساپ
کپی لینک