جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
تاریکی، سنگ سرد زیر سرانگشتان سایه هایی که بر دیوارها می رقصیدند، نور مشعل که در مسیر دخمه پرپر میزد این جا مثل مرگ سرد و مرطوب بود زمان زیادی طول کشید تا چشمانش به نور شب عادت کرد. پیش از آن که آنها را ببیند صدایشان را شنید پیچ و تاب خوردنهای نرم، بدنهایی سرد که به خود میپیچیدند و میخزیدند تا از تابش نور فرار کنند نتوانست از آنها چشم بردارد؛ اعضای بدنش از دهشت کمین کرده گودال فلج شده بود در نظرش صدها بودند: تعداد بیشماری مرگ با چشمانی که چون خرده های نارسنگ میدرخشید. مار افعی را شناخت که زبان دوشاخه اش با سرعت از دهانش خارج میشد. نیش این مار باعث رنج هایی میشد که تمام بدن را در بر میگرفت بر پوست لکه هایی زشت و به سرخی آتش ایجاد کرده و بدن در قسمتهای مختلف آماس میکرد. پس از آن باعث میشد قربانی کنترل مثانه و روده ها را از دست بدهد حالتی چندش آور از مرگ که در خور کسانی بود که به مرگ مضاعف مجازات میشدند.
آن جا بدنی بلند و باریک با رگه هایی زرد و قهوه یی بر پوست و بر گردن پره هایی به شکل کلاه که مار کبرا بود: نماد مقدس مصر بالایی نماد سلطنتی فراعنه و بطالسه یونانی ها این مار را بازیلیسک یا شاه کوچک مینامیدند در کتاب مردگان این مار نماد زندگی جاودانه بود.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک