جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
251,600
یادداشت مترجم.
پیشگفتار بر این مگی
مقدمه ای بر فلسفه
گفت و گو با آیزایا برلین
فلسفه مارکسیستی
گفت و گو با چارلز تیلر
مارکوزه و مکتب فرانکفورت
گفت و گو با هربرت مارکوزه
هایدگر و فلسفه جدید اصالت وجود
گفت و گو با ویلیام برت
دو فلسفه ویتگنشتاین
گفت و گو با آنتونی کوئینتن
پوزیتیویسم منطقی و میراث آن
گفت و گو با ا. ج. ایر
تیلر میل دارم از همان طرح اجمالی شما از نظریه مارکس شروع کنم که تا همان حدی که جلو رفتید صد در صد درست بود و تصویر خوبی از مارکسیسم به معنای نظریه ای تبیینی به دست میداد ولی بعد دیگری هم هست مارکسیسم نظریه ای برای رهایی است و تصور میکنم به این جهت در یک قرن گذشته چنین اهمیت عظیمی داشته و اینهمه هیجان بر انگیخته است. شرح این جنبه را هم می شود از همان جا شروع کرد مطلب این است که افراد آدمی به دلیل نحوه ای که وسایل زندگی را تولید میکنند این طورند که هستند و وسایل زندگی را به طور اجتماعی تولید میکنند نه انفرادی پس از یک جهت ممکن است به انسان هم به چشم جانور اجتماعی دیگری مثل مورچه و زنبور عسل نگاه کرد. ولی، به اعتقاد مارکس، آنچه انسان را از مورچه و زنبور عسل متمایز میکند این است که او می تواند در این باره که چگونه برای تولید وسایل زندگی با طبیعت معامله کند مشغول بازاندیشی شود و چگونگی این کار را تغییر دهد. به عبارت دیگر ماركس معتقد است که کار به مفهوم انسانی تصور این بازاندیشی را در بر دارد و بنابراین آدمیان میتوانند نحوه کنش و واکنش خودشان را با طبیعت تغییر دهند میتوانند به اصطلاح در سطح بالاتری عمل کنند و نحوه دگرگون سازی طبیعت را برای به دست آوردن آنچه در زندگی به آن نیاز دارند تغییر دهند. پس انسان با گذشت زمان سلطه بیشتری بر طبیعت پیدا میکند و بنابراین برخلاف سایر انواع جانوران، اسیر الگوی یکنواختی در کنش و واکنش با طبیعت نیست. به تدریج که بیشتر بر طبیعت مسلط میشود ممکن است گفت که به معنای کاملاً قابل درکی به آزادی خودش می افزاید. هر چه انسانها از نظر فهم طبیعت و تکنولوژی و توان سازماندهی مجدد به زندگی اجتماعی بیشتر رشد کنند، نسبت به نحوه ای که در دنیا زندگی میکنند و طریقه بهره برداری از دنیا در زندگی مسلط تر میشوند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک