جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
290,390
داروساز در انتهای میزی طویل در اتاقی آکنده از صفوف کتاب نشسته است. دارد بازی می کند. در طرف مقابل میز شاهزاده مشغول است نقشه ای بر سرتاسر میز پرخط وخش چوبی گسترده و هر گوشه آن یک مجسمه مینیاتوری گولم بر سطح میز گذاشته اند تا ثابت بماند. زمانی که او تمثال بی جان را بر سطح نقشه به سمت دشمن، که عروسک هایی نتراشیده و بدقواره هستند، می برد، یکی از گولم ها در گوشه نقشه بازویش را بلند میکند تا آرنجش را بخاراند. شاهزاده سرش را از راهبرد هوشمندانه اش بیرون آورده و به موجود گلی نگاه می کند. آن قدر او را تماشا میکند تا دیگر خود را نمیخاراند و دوباره سر نگه داشتن گوشه نقشه بر می گردد. تمام چیزهای موجود در اتاق از حرکت باز می ایستد به استثنای داروساز که مشغول بازی خودش است و صدای تپ تپی آهنگین و موزون از جایی که او نشسته به گوش میرسد. وقتی گولم دوباره تکان میخورد یک لحظه وزنش از روی نقشه برداشته میشود، شاهزاده مشتی بر سرش کوبیده و با میز یکسانش میکند به حدی که چیزی جز لکه ای گل از آن باقی نمی ماند. بعد به داروساز نگاه میکند و میگوید: وقتی هر کاری که عشقشون میکشه میکنن
تلگرام
واتساپ
کپی لینک