جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
32,200
با تمام این اوصاف عبد الله به غایت انسانی پاک، متواضع و ساده بود؛ اگر چه خوشحال بود و راضی او قوی و سالم بود و برای مالک زمینی که خانه اش در آن قرار داشت کار میکرد از جوانی به این کار مشغول بود و در طول تمام زندگی زادگاهش را ترک نکرد در واقع او هیچ گاه تمایلی هم به ترک زادگاه خود نداشت. دستمزد او از این همه کار تنها غله و پارچه
بود که خوراک و پوشاک او و خانواده اش را تأمین می نمود. عبد الله فقط نام پول را شنیده بود و چیزی از آن سر در نمی آورد. با این حال یک روز ارباب به قدری از کار عبدالله راضی بود که ده پیاستره به او هدیه داد. عبدالله آن قدر از این ثروت ناگهانی خوشحال و هیجان زده و متحیر شد که نمی دانست چطور باید از ارباب خود قدردانی کند. در پایان روز به محض اینکه کارش تمام شد دوان دوان به سمت خانه رفت
و به زیبا گفت: «پولدار شدیم زیبا!»
و سکه ها را مقابل چشمان زیبا به زمین پخش کرد.
زن کمتر از عبدالله به وجد آمد. فرزندهایشان را صدا زدند تا در این بزم همراهشان باشند.
عبدالله در حالی که هنوز به سکه ها خیره بود گفت: خب؛ باید تصمیم بگیریم که با این سرمایه عظیم چه کنیم؟ ارباب فردا را به من مرخصی داده است زیبا جان اگر تو راضی باشی فردا به واحد پول است. این اصطلاح از زبان ایتالیایی برای صفحه فلزی نازک اقتباس شده است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک