139,860
ادب حکم میکرد که چیزی بگویم ولی آن قدر مشغول نگاه های اطرافم بودم که فقط لبخند زدم. سعی کردم در اولین فرصت خودم را به آشپزخونه برسانم. بعد از چند دقیقه که جهانگیر دل از سوالاتش کند پیش عمه برگشتم. تقریبا مهمانی رو به پایان بود و به جز شستن ظروف روی هم چیده شده کار دیگری نمانده بود. عمه اشاره کرد که نزدیکش شوم در گوشم گفت برو تو حیاط به چرخی بزن کسی حواسش به تو نیست. بدون گفتن هیچ حرفی به سمت حیاط به راه افتادم اگه دست عمه بود دلش می خواست شب را هم اینجا بماند آن قدر که عاشق این عمارت بود اما من خسته شده بودم در یک منطقه تاریک و خلوت بین چهارتا درخت نشسته بودم و از فرط خستگی و درد زیاد پاهایم را ماساژ میدادم ریه هایم را پر از هوای تازه کردم و لب زدم اینم از دومین مهمونیم که بازهم شهریار در اون حضور داشت. با صدایی که از پشت درختها شنیدم گوشامو تیز کردم
خاطراتی را که از دل خاک بیرون کشیده ای تا ابد نگه دار مبادا خسته شوی یا دل بکنی روزی که دلت لرزید برای نگاهی از سر عشق صندوقچه غبار گرفته ات را باز کن زمزمه کن همه چیز از خاک شروع شد.
در حال حاضر مطلبی درباره محدثه گلستانی نویسنده خان زاده طهران در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک