جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
123,250
مقدمه
فصل اول پدر و فرزندان
فصل دوم سرگردان .
فصل سوم زن مستقل.
فصل چهارم سن قانونی مونیکا
فصل پنجم: آشنایی اتفاقی
فصل ششم اردوگاه ذخیره ها
فصل هفتم پیشرفت اجتماعی
فصل هشتم پسر عمو اوراد
فصل نهم: ایمان ساده
فصل دهم: اصول اولیه
فصل یازدهم به دعوت طبیعت
فصل دوازدهم ازدواج
فصل سیزدهم اختلاف رهبران
فصل چهاردهم جلسه انگیزه ها
فصل پانزدهم شادی خانه
فصل شانزدهم سلامتی از دریا
میزبان گفت: «پس متأسفانه نمیتوانم کمکی به او کنم.» در دلش خوشحال بود که می تواند تقاضای خانم اسمالبروک را نادیده بگیرد وینی فرد که در خیابان گریست پورتلند هنر آموزی می کرد، محبوب هر دو معلمش بود؛ اما خاله که حس بشر دوستانه زیادی از
دیگران مایه می گذاشت فقط یک آدم مزاحم محسوب می شد. اما دوشیزه بارفوت، يقيناً شما انسانیت خود را محدود نمی کنید. من علاقه ای به
طبقات بی سواد جامعه ندارم این حرف را قبلاً از من شنیده اید.»
بله اما نمیتوانم فکر کنم .... آیا این نوعی تنگ نظری نیست؟
شاید هم باشد. من محدوده ام را انتخاب میکنم همین بگذارید کسانی که برای طبقات پست کار میکنند باید آنها را پست تر بنامم چون از هر نظر پست هستند بگذارید کسانی که برای آنها کار میکنند به وظیفه شان عمل نمایند. من با طبقه
اجتماعی خودم حشرونشر دارم. بیوه رو به رودا کرد و گفت: اما یقیناً ما برای از بین بردن امتیازهای ناعادلانه مبارزه می کنیم؟ برای ما آیا یک زن زن نیست؟
من با دوشیزه بارفوت موافقم فکر میکنم همین که با آدم هایی بی سواد دمخور
شویم، تمام دیدگاه ها و نقشه هایمان عقیم میماند باید به همین دلیل، زبان جدیدی بیاموزیم اما رسالت شما قابل تقدیر است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک