81,400
کر میکنم من در فرانسه آخرین شاهد زندۀ سینمای پیش از جنگم. روزی دیگر نخواهم بود و در آن روز کسی نیست تا خاطراتم از این چیزها را به یاد داشته باشد و بتواند فیلمهای زمان ما را در جایگاهی واقعی که لایقش هستند، قرار بدهد. فیلمی که در آوریل 1934 اکران شد دقیقاً شبیه همان فیلمهایی نیست که ما این روزها در سینماتک میبینیم؛ پس من از خودم میپرسم آیا فیلمهای من اصلاً ارزش دارند _ و فکر نکنید که تلاش میکنم ادای آدمهای فروتن را درآورم _ تا برخی دربارهاش حرف بزنند، مثل من که دربارۀ فیلمهای آنها حرف میزنم؟
منبع: ناشر کتاب
فصل اول
تمدن تمدن
عشقِ جنونآمیز
= روال عمومی این کتاب شبیه کتابی است که تروفو دربارۀ هیچکاک نوشت. فکر میکنید که کارگردانی مثل هیچکاک صادقانه چیزی را که در هنگام ضبط برخی سکانسها انجام داده برای دیگران شرح میدهد؟
○ هرگز. او عجیب بیصداقت است، شاید هم حق دارد. هر کارگردانی به خودش میگوید نباید دستور پخت بهترین غذایی را که میتوانم درست کنم به دیگران بیاموزم. رمز و راز «ساختن» بسیار مقدس است. یک نقاش هیچوقت به شما نمیگوید چطور موفق شده از ترکیب آبی و خاکستری یک ترکیب رنگ خاص برای کشیدن آسمانش پیدا کند. فکر میکنم یک خالق (البته خالقی واقعی) هیچ تمایلی نداشته باشد تا چیزهایی را که در طول سالهای متمادی کشف کرده، بهراحتی، در اختیارتان قرار دهد. کارگردان سینما کسی است که تنها «سایه»ها را نشان میدهد، او در تاریکی و با کمک گرفتن از یک «ترفند» خلق میکند. تماشاگر هیچوقت نباید به حقههایی که سوار کرده پی ببرد. تماشاچی همیشه باید جادو شود. مثل پرندهای که در قفس است و دستوپا میزند.
= برای شما یک کارگردان سینما قبل از هرچیز اهل نمایش است؛ از چه زمانی به جهان نمایش علاقهمند شدید؟
○ در دوران کودکیام دنیای نمایش را از طریق نمایشنامههای مصوری که در مجموعهطراحیهای کوچک[1] چاپ میشد شناختم. بعد از آن، مجذوب سیرک شدم و در ادامه با نمایشهای موزیکال آشنا شدم. در پاریس محل بسیار جذابی در خیابان وگرام[2] هست که همۀ ستارههای بینالمللی تئاتر موزیکال در آنجا اجرا داشتند؛ کسانی مثل آل جلسون[3] جکی کوگان[4] و پدرش، سوفی توکر[5]، تد لوئیس[6]، هری پیلسر[7]، جک اسمیت[8]، جک هیلتون[9] و خیلیهای دیگر. من همیشه به آنجا میرفتم و البته همیشه همراه عمویم به سالن کازینو پاریس و فولی برژر[10] هم سر میزدم. او از دوستان نزدیک موریس شوالیه[11]، میستنگه[12] و ژوزفین بیکر[13] بود. آنجا نمایشی واقعی و معرکه در جریان بود. در آن دوران تئاتر و موسیقی بسیار بیشتر از سینما برایم جذابیت داشت؛ بهخصوص موسیقیهای باکلام. «سینما» در ذهنم جایگاه سوم را داشت. وقتی بعدازظهرها به دیدن فیلم (که آن زمان همگی صامت بودند) میرفتم، بهشدت سرخورده میشدم. اولین فیلمی که واقعاً من را تحت تأثیر قرار داد سایههای سفید در جنوب دریا (فیلم وندیک[14] و فلاهرتی[15]) بود؛ جایی که منت بلو[16] اولین جملاتی را که روی پرده فریاد زده میشد ادا میکرد: «تمدن! تمدن!» این فیلم در سال ۱۹۲۸ بسیار قبلتر از خوانندۀ جاز ساخته شده بود.
= شما قبل از این دوره چند فیلم ۹میلیمتری فیلمبرداری کرده بودید؟
○ اولین دوربینم یک بیبی پته[17] بود که در ژانویۀ ۱۹۲۴ (وقتی ششساله بودم و در خیابان آنتن[18] زندگی میکردیم) برایم خریدند. اولین فیلمم را از همان جا و از پنجرۀ اتاقم ساختم. در این فیلم میتوانید ماشینهایی که رد میشوند و یک سگ کوچک را که متعلق به خانم جذاب همسایۀ روبهرویمان بود ببینید. درواقع، اینها همۀ چیزهایی بود که من میتوانستم از پنجرۀ اتاقم ببینم. ولی خیلی زود به این نتیجه رسیدم که ساخت این فیلمها برایم جالب نیست. من عاشق فیلمهای دیگران بودم، بنابراین خیلی زود حوصلهام از دوربین خودم سر رفت؛ برعکس، هیچوقت دستگاه پخش فیلمم را که آنهم یک بیبی پته بود کنار نگذاشتم؛ چون میتوانستم در خانهمان همۀ فیلمهای دنیا را ببینم.
مجموعهفیلمهای اجارهای بیبی پته شامل یک کاتالوگ خیلی بزرگ از عکسها و خلاصهفیلمها بود که برایم حکم زیباترین چیز جهان را داشت. این کاتالوگ شامل کل آثار وسترن بود، همۀ باسترکیتونها[19] هرولد لوید[20]، هریلانگدونها[21] و چارلیچاپلینها. همچنین میتوانستم هفتهای چهار یا پنج فیلم جدید دو، سه یا چهارحلقهای ببینم. این «عشق» دیوانهوار بود؛ چیزی که پایۀ فرهنگ سینمایی مرا شکل داد.
گهگاه باز هم از مردم در خیابان فیلمبرداری میکردم، ولی همچنان بدون علاقهمندی و این روند تا ۱۲سالگیام (زمانی که اولین دوربین ۱۶میلیمتریام را هدیه گرفتم) ادامه داشت؛ اما همچنان ترجیح میدادم تماشاچی باشم. با شروع سینمای ناطق دیوانگی بزرگ من شروع شد. از ساعت ۹ صبح روزم را در سالن سینما پارامونت شروع میکردم و تا ساعت سه نیمهشب همان جا میماندم. سینما از هرچیز دیگر برایم هیجانانگیزتر بود. نمیتوانستم بر این عطش سیریناپذیر بلعیدن فیلمها چیره شوم. هر روز، هر روز و هر روز همین کار را میکردم.
در حال حاضر مطلبی درباره روئی نوگویرا نویسنده سینمای ژان پیر ملویل در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره عباس نادران مترجم کتاب سینمای ژان پیر ملویل در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک