جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
محمود چراغ دستی را از کنار اتاق برداشت و رفت تو حیاط آقای
صمدی گفت:
به هر حال میبخشید مزاحم شدم
و از اتاق رفت بیرون سگ از روی بام آمده بود پایین به آقای صمدی نگاه میکرد چشم هایش تو نور چراغ برق می زد. بابای قنبری توپید به سگ
برو بخواب
سگ دمش را کشاند میان پاهاش رفت توی سبد بزرگی که گوشه کاهدان بود، خوابید. آقای صمدی و محمود که رفتند صدای هق و هق گریه قنبری بلند شد
بابا، چرا با آقا این جوری حرف زدی؟ چرا نمی آیی مدرسه؟ چه جوری حرف زدم؟ من هزار جور گرفتاری دارم می توانم کار مردم را همین جور به امان خدا ول کنم و بیایم مدرسه که مجانی خمره
درست کنم؟ اگر دنبال کار نروم کی به شما نان میدهد؟
مادر قنبری گفت
حالا چه عیبی دارد که صبح زود سری به مدرسه بزنی بعد بروی سر کارت میترسم معلم شان سر لج بیفتد و بچه مان را از مدرسه بیرون کند.
اولا که همچین کاری نمیکند بعد از آن هم کرد که کرد. می برمش وردست خودم کار یاد بگیرد. همین قدر هم که درس خوانده، بس است.
۱ کاهدان اتاقی که در آن گاه نگه داری میکنند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک