جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
248,200
کارآفرین زمزمه کرد اون واقعاً خاصه خیلی وقت بود که این قدر احساس امیدواری و نیرومندی نکرده بودم پدرم همیشه در روزهای سخت هدایت و حمایتم میکرد. از وقتی از دنیا رفته دیگه کسی رو ندارم که بهش تکیه کنم.» هنرمند گفت: « چه اتفاقی براش افتاد؟»
کارآفرین پاسخ داد: هرچند الآن حالم از صبح خیلی بهتره، هنوز روحیه ام شکننده است. این رو گفتم که حال الآنم رو بدونی؛ اما درباره پدرم باید بگم اون خودش زندگیش رو ساخت پدرم مرد بزرگی بود توی کسب و کارش حسابی موفق بود، خیلی سرزنده و با نشاط بود خلبانی میکرد، با ماشینهای مسابقه ای رانندگی میکرد و عاشق تفریح بود؛ اما یک روز متوجه شد شریکش همه چی رو از دستش درآورده؛ چیزی مثل همین وضعی که من الآن توش گیر افتادم. خلاصه شوکه و افسرده شد چون دنیاش زیر و رو شده بود. پدرم که اصلاً انتظار چنین چیزی رو نداشت راه نجاتی هم پیدا نکرد.» این جا بود که صدای خانم کارآفرین قطع شد؛ انگار نفسش بریده بود.
1 آقای هنرمند به سبک شوالیه ها دست راستش را که یک انگشتری هیپی در انگشت کوچک آن بود مشت کرد روی قلبش گذاشت و با لحنی آکنده از لطافت به خانم کارآفرین گفت میتونی روی من حساب کنی. بی خانمان در این لحظه با گفتن اینجا رو بخونین»، آن فضای عاطفی بین کارآفرین و هنرمند را شکست بعد نوشته روی کارت را مقابل آنها گرفت و ادامه داد: وقتی به سطح عملکردی بعدی تون برسین و ببینین توی این ماجرا چه اتفاقیهایی برای مهارت شخصی و رهبری می افته و عاقبت به شغل با بهره وری بالا به کجا میکشه مطمئنم این جمله به دردتون می خوره.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک