جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
125,800
هواپیماها هم که دیگه هیچی داغونن دیروز دو تا پسر دیگه به خاطر خراب شدن موتوراشون مجبور به فرود شدن شاید گفتن این حرفها ظالمانه باشد میدانم که باید این افکار را در دلم نگه دارم. شاید مهربانی چیز دیگری است که از دست داده ام. شاید هم امید. ماریکو مدتی سکوت میکند سوزنش تکان نمی خورد. باد به همراه عطر برگهای خشک درختان کاج موهایمان را در هوا بلند میکند.
خب... منم نمیخوام زن یه آدم به درد نخور بشم. ولی اگه مجبور بشم میخوام به بهترین نحو انجامش بدم تو هم باید همینو بخوای حتما همینو میخوای ما مادرای آینده ی »
یکصدا می گوییم: «ژاپنیم» به زور لبخند میزنم ماریکو هر هر میخندد. خنده اش به خُرخُر تبدیل میشود و از خنده روده بر میشود.
ماریکو میگوید «اوه هانا این لباس زیر جیروسانه دلم نمیخواد لباس زیر بدوزم لباس زیر پاره را به دست من میدهد. «بگیرش، تو مثل من قرمز نمیشی. مگه گونه های صورتی نمیخواستی این را به او یاد آوری میکنم و لباس زیر را روی سرش می اندازم وقتی خلبانها میرسند او هنوز دارد فریاد میزند. یک گروه جدید هستند. آنها را نمیشناسیم خجالت خود را کنار می گذاریم لباسها را در نزدیک ترین سبد پر میکنیم و سر خم میکنیم اینا دخترای واحد نادشیکوی شما هستن لباس هاتونو رفو میکنن لباس کثیفاتونو میشورن و وعده های غذایی تونو براتون میارن تا زمانی که روز پیروزیتون فرا برسه ستوان ،ماندا پسرها را راهنمایی میکند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک