هَراس شانههایم از بَند نگاه تو چُون پرستویی است وَرای آبادی. چُون کودکان اِنتظار غُروب تابستان - آبی مطلق آسمان و لکههای سیاه- بر چشمانم میخ شده و دَرد چُون سوزنی بَر جدار نمناک آن فرو رفته است . در ته آن، تو غرق شدهای برهنه و فرو میروی فرو میروی و حُبابهای هَوا جان میبازند در تصادفی مَرگبار میان لَبهایت.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک