نقطه می گذاری! سرخط، سفیدی کاغذ، که آدم را به حرف می آورد یا همه ی حرف ها را پاک از یاد آدم می بَرَد. فراموشی، خاموشی، سرخط! صدای معلم کلاس اوّل، که تا کلاس آخر (سرخط!) توی گوش آدم می پیچد. نقطه؛ آغاز پایان، پایانِ پایان. سرخط! «گورکی» جایی ایستاده و «مادر»ش را می خواند. «ریلکه»، «خدای مهربان» را به رفیق افلیجش نشان می دهد، و خوب می داند «خیانت از کجا به روسیه رخنه کرد»، دیگری، توی شهری که معلوم نیست کجاست، و خودش که معلوم نیست کی هست، دارد می میرد و قصه های پدربزرگش را در رؤیایی بلندتر از پیاده رویی بی انتها به یاد می آورد، بعد هم... سرخط!
تلگرام
واتساپ
کپی لینک