جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
154,660
مقدمه جلد اول .
رسول اکرم و دو حلقه جمعیت
مردی که کمک خواست
خواهش دعا
بستن زانوی شتر
همسفر حج
غذای دسته جمعی
قافله ای که به حج میرفت
مسلمان و کتابی .
در رکاب خلیفه
امام باقر و مرد مسیحی
اعرابی و رسول اکرم ..
مرد شامی و امام حسین
مردی که اندرز خواست
مسیحی و زره علی علیه السلام
امام صادق و گروهی از متصوفه
علی و عاصم .
مستمند و ثروتمند .
بازاری و عابر
غزالی و راهزنان
ابن سینا و ابن مسکویه
نصیحت زاهد.
در بزم خلیفه
نماز عید
گوش به دعای مادر..
در محضر قاضی
در سرزمین منا
وزنه برداران .
تازه مسلمان
سفره خليفه
شکایت همسایه
درخت خرما
در خانه ام سلمه.
بازار سیاه.
وامانده قافله
بند کفش
هشام و فرزدق
در مدتی که مشغول جمع آوری و تنظیم و نگارش یا چاپ این داستانها بودم به هر یک از رفقا که برخورد میکردم و می گفتم کتابی در دست تألیف دارم مشتمل بر یک عده داستانهای سودمند واقعی که از کتب احادیث یا کتب تواریخ و سیر استخراج کرده با زبانی ساده و سبکی اینچنین نگارش میدهم تا در دسترس عموم قرار بگیرد، همه تحسین و تمجید میکردند و این را بالاخص برای طبقه جوان کاری مفید میدانستند بعضیها از آن جهت که تاکنون نسبت به داستانهای سودمند اخبار و احادیث این کار انجام نشده این را یک نوع «ابتکار» تلقی میکردند و می گفتند: «جای این کتاب تاکنون خالی بود.
البته کتابهای سودمند که مستقیما متن حقایق اخلاقی و اجتماعی را به لباس بیان» در آورده اند یا کتبی که حقایق زندگی را در لباس «داستان» که فکر و قلم نویسنده آن را ساخته و پرداخته است و حقیقتی ندارد - مجسم کرده اند یا کتب سیرت که از اول تا آخر در مقام نقل تاریخ زندگی یک یا چند شخصیت بزرگ بوده اند از شماره بیرون است ولی نویسنده تاکنون به کتابی بر نخورده است که مؤلف به منظور هدایت و ارشاد و تهذیب اخلاق عمومی داستانهایی سودمند از کتب تاریخ و حدیث استخراج کرده
سمرة بن جندب یک اصله درخت خرما در باغ یکی از انصار داشت. خانه مسکونی مرد انصاری که زن و بچه اش در آنجا به سر می بردند همان دم در باغ بود. سمره گاهی می آمد و از نخله خود خبر می گرفت یا از آن خرما می چید و البته طبق قانون اسلام حق داشت که در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی کند. سمره هر وقت که میخواست برود از درخت خود خبر بگیرد بی اعتنا و سرزده داخل خانه میشد و ضمنا چشم چرانی میکرد. صاحبخانه از او خواهش کرد که هر وقت می خواهد داخل شود سرزده وارد نشود. او قبول نکرد ناچار صاحبخانه به رسول اکرم شکایت کرد و گفت: «این مرد سرزده داخل خانه من می شود. شما به او بگویید بدون اطلاع و سرزده وارد نشود تا خانواده من قبلا مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ کنند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک