جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
222,000
تا به یاد داشت الی طوری رفتار کرده بود که آیلار او را ببخشد. در این چند سالی که برگشته بود همواره با محبت نگاهشان کرده، نوازششان کرده و بهترینها را به پایشان ریخته بود؛ اما دریغ از اینکه آیلار بتواند حتی یک بار او را مامان خطاب کند. گاهی که واقعاً دلش برای او می سوخت سعی میکرد به شیوه ی خودش محبت الی را پاسخ دهد، آن وقت به وضوح شور و هیجان را در چشمان الی می دید و از اعماق دلش از خود بیزار می شد که نمیتواند او را ببخشد و این دیوار کینه و غرور بینشان را تخریب کند غم انگیزتر از همه این بود که آن قدر او را الی خطاب کرده بود که آیسان هم زبانش به کلمه ی مامان نمی چرخید. تا سه سال پیش که مامانی زنده بود هیچ نیازی به داشتن او به عنوان مادر احساس نمی کرد؛ اما از زمانی که مامانی مرد بارها نیاز به داشتن مامان و گفتن این کلمه را با تمام وجود حس کرده بود اما هر بار بی اعتنا به این احساس از کنار آن گذشته بود.
باری دیگر تماسی مجدد از الی گوشی و دستش را با هم لرزاند. آنی چهره ی خسته ی او وقتی از سرکار میآمد و نای خوردن غذا هم نداشت در ذهنش به تصویر کشیده شد و دلش برای الی سوخت اما باز هم رد تماس زد. گوشی را در جیبش گذاشت و از آن شیر آب مشت مشت آب به صورتش پاشید سردش شد لرز کرد تازه حس سرمایی که تنش از چمنها عاریت گرفته بود را تا مغز استخوان حس کرد تازه یادش آمد امروز هوا چند درجه سردتر شده است بازوانش را در آغوش فشرد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک