جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
فرض کنید کیفتان باردار است و حالا دارد وضع حمل میکند. او سه قلو به دنیا می آورد. دو تا دختر و یک پسر! اما این همه ی ماجرا نیست. قرار است شما با خیالتان صبحانه بخورید آن هم چه صبحانه ای اوکاماج با پنیر اما درست در زمانی که در این خیال خوش و نوستالژیک غوطه ور هستید، خبر می آورند که کیفتان دارد وضع حمل میکند. آن هم سه قلو. یک پسر و دو تا دختر. سر و صداها که میخوابد باز هم به سراغ خیالتان میروید تا کمی بخوابید اما نمیشود. باید از خانه بیرون بروید وگرنه اداره دیر میشود. اینجا در دنیای این داستان همه چیز امکان پذیر است. میتوانید غرورتان را در خانه جا بگذارید و وسط کوچه به یادش بیفتید میتوانید با سایه و خیال و غرورتان به خرید بروید و از پیرمرد خنزرپنزری چاه بخرید؛ چاه اصل نه چینی و تقلبی میتوانید عروسی خانم کلاغه را جشن بگیرید. فقط نباید یادتان برود که به هر حال و هر صورت، شما آدم دولتید و تا همین حالا هم خیلی تأخیر دارید و تازه، باز هم نباید یادتان برود که هیچ ماهی طلایی و آرزو برآورده کنی هم نمیتواند پدر مرحومتان را زنده کند یا پسر عموی تازه جوان مرگ شدهتان را به این دنیا بازگرداند
در نهایت باز هم شما هستید و خیالتان و یک صبحانه ی دو نفره که در یکی از فنجانهای چایش یک فیل دوش میگیرد، توی دومی دو تا زرافه ی بازنشسته دارند با هم اختلاط میکنند و توی سومی خانم کرگدن دارد بچه اش را شیر میدهد و توی چهارمی
تلگرام
واتساپ
کپی لینک