جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
24,000
افسوس که پولشان برای خریدن تمام داروها کافی نبود. دارو فروش برای سیزده سویی که پرین کم آورده بود، گفت: «چون شربت گنه گنه فوری نیست فعلا بسته های گرد و شربت را که دوای اصلی است میدهم. قیمت آنها از سه فرانک و پنجاه سانتیم بیشتر نمی شود.»
پرین با دواها یک جوجه هم خرید و برگشت تا سوپی هم برای مادرش بپزد. هر دو خوش حال به نظر میرسیدند، به خصوص پرین که امیدوار بود پزشک مادرش را خوب خواهد کرد، چون قول داده بود و ناامید هم نبود. به راستی که امید چه داروی شفا بخشی است. بیماری که از دو روز قبل نتوانسته بود چیزی بخورد حال نصف قرص نان را با سوپ جوجه خورد و چشمانش نوری پیدا کرد پرین گفت: دیدی مادر؟ گفتم که کم کم به اشتها می افتی.»
هیجان عصبی بیمار کمتر شده بود و او احساس آرامش می کرد. پرین از فرصت استفاده کرد تا برود و درباره ی فروش گاری و احیانا پالیکار از حبه نمک سؤال کند.
فروش گاری مسئله ای نبود و خود حبه نمک آن را می خرید، چون او خریدار همه نوع اثاث و خرده ریز از وسایل خانه و لباس کهنه و اسباب و ابزار گاری و درشکه گرفته سازهای موسیقی و پارچه و چیزهای نو و کهنه بود. اما فروش پالیکار مشکل بود خود حبه نمک به جز توله سگهای شیری مشتری حیوان دیگری نبود. بنابراین باید تا چهارشنبه که روز بازار مال فروشان است صبر میکردند تا شاید بتوانند پالیکار را به قیمت خوبی بفروشند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک