37,950
گفتم میخواستم بروم شهرک پیش مادر بزرگم از اتوبوس جا ماندم با تندی گفت: «الان چه وقت شهرک رفتن است. جزیره را دارد آب میگیرد
تو باید پیش مادرت باشی
یک قدم دور شد اما دوباره آمد طرفم و با عصبانیت ادامه داد
اگر سقف خانه پایین بیاید کی باید به مادرت کمک کند؟
با خوش حالی به غلامعلی نگاه کردم با این حرفهایش بار سنگینی از دوشم برداشت میتوانم با همین بهانه برگردم جزیره و به مادر بگویم غلامعلی نگذاشت
به شهرک بروم یکی از آن چند نفر آمد طرف غلامعلی و پرسید:
ببخشید قربان این قایق میرود جزیره؟
غلامعلی با بی تفاوتی نگاهش کرد
فرمایش
جوان گفت اگر ممکن است من هم با شما بیایم
غلامعلی آرم قایق را با دست نشان داد
قایق نظامی است برای من مسئولیت دارد
بعد مکثی کرد و ادامه داد:
می توانی فردا صبح با قایقهای مسافری بروی جزیره
جوان با ناراحتی نگاهش کرد غلامعلی شانه هایش را بالا انداخت
گفتم که برای من مسئولیت دارد
جوان با صدای لرزانی گفت از خجالت شما در می آیم!»
غلامعلی نگاهی به اطراف کرد و لبخندی زد جوان به او نزدیک شد. صدایی شنیدم سرم را برگرداندم سرکار امیری بود زندانی همراهش بود و یک سر دستبند
را زده بود به دست خودش
قایق حاضر است؟
در حال حاضر مطلبی درباره داریوش عابدی نویسنده جزیره 280984 در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک