جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
34,500
دریا حرف پدر را قطع کرد آن هم هست؛ ولی فقط آن نیست چیزهای دیگه ای هم هست.
چه چیزهایی؟
دریا ساکت ماند.
خب بگو این که میخواهی به این زودی از خانواده ات جدا شوی، تصمیم خیلی مهمیه باید بتوانی ما را قانع کنی.
دریا ساکت ماند. پدر خوب میدانست که جدی ترین اعتراض دریا، سکوت اوست. فهمید که طوفانی در راه است با نگرانی گفت: «چی شده دریا؟ به من بگو.
شاید بتوانیم مشکلت را با هم حل کنیم.
دریا آهسته گفت: «نفسم گرفته.»
چی؟
دارم خفه میشوم.
پدر گفت: «آخه چرا؟ چی شده یک هو؟»
خسته شده ام. از همه چیز خسته شده ام از این روزها و شبهایی که مثل همند. از این یک نواختی از این رابطه ی احمقانه ی قوم و خویشی که جز سوزاندن وقت فایده ای به حال آدم نداره
پدر کلافه گفت: «من که نمیفهمم دریا ساکت ماند. مدتی به سکوت گذشت پدر روبه روی مدرسه نگه داشت و به دریا نگاه کرد: «دریا، عاقل باش شرایط را درک کن؛ اگر تو به این زودی بروی اوضاع و احوال مادرت حسابی به هم میریزد. دریا گفت: «هر تغییری اولش سخته برای خود من هم سخته؛ اما خدا را شکر چیزی به اسم عادت هم وجود داره. پیش از بستن چمدان ..
تلگرام
واتساپ
کپی لینک