جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
88,800
وفان / سیلویا ایپاراگویر.
فهرست
قطع خدمت توماس سانچز بلاجيو .
مرد تنباکو / دیه گو و گیو .
آن شبی که بابانوئل در خانه ما ماند / سامانتا شوبلین
آفت فرناندو سورنتینو
پیکریلی / فرناندو سورنتینو
روح چشم و هم چشمی / فرناندو سورنتینو
خرافات سودآور / فرناندو سورنتینو
خرگوش او شوايا / فرناندو سورنتینو
دکتر مورو این کار را کرد فرناندو سورنتینو
دوست من لوک فرناندو سورنتینو
عذاب بره ها فرناندو سورنتینو .
ماهیت و خصلت / فرناندو سورنتینو
مشکل حل شد فرناندو سورنتینو
یک داستان آموزنده فرناندو سورنتینو
درست بعد از ظهر سایه کشتی گارد ساحلی افق را شکاف داد. نوولو هیجان زده شد. او می پرید و می دوید و به اطراف می چرخید و دستانش را تکان می داد. در تمام طول این نمایش، زندانی بی حرکت ماند. روی سنگی نشسته و سرش را زیر پتو خم کرده بود.
نوولو با هیجان پرید و فریاد زد: «اونا ما رو دیدن دارن می آن!» سپس آرام شد و به دنبال سنگی گشت تا روی آن بنشیند. برای مدت طولانی به دریا نگاه کرد. بعد به زندانی نگاه کرد و دوباره به دریا نگاه کرد گویی در حال سنجیدن جوانب مثبت و منفی یک تصمیم بود. بالاخره چاقویش را از غلاف بیرون آورد و به آرامی به زندانی نزدیک شد. به او ضربه زد تا دستانش را بلند کند و اشاره کرد که قصد دارد طناب را پاره کند. نوولو بدون این که دلیلش را بداند از روش علامت دهی دستی مرد لال استفاده کرد. او با دستانش به زندانی گفت که میتواند برود و او را آزاد خواهد کرد. زندانی شانه هایش را بالا انداخت و با لبخندی خفیف سرش را تکان داد. نوولو فکر کرد که کجا میتوانست برود؟ با این شرایط تا دو روز دیگر میمرد و به عنوان نتیجه طبیعی و فوری این درک این فکر را هم کرد که من هم اگر تنها بودم همین بلا به سرم می آمد. پس از رها شدن از شوک خلاصی از جزیره برای اولین بار چیزی را به وضوح فهمید که زندانی مطمئناً از همان ابتدا میدانست دلیل زنده ماندن آنها این بود که دو نفر بودند و در آن زمین بایر یخی یک مرد تنها شانسی نداشت و اگر زندانی او را از صخره ها تعقیب کرده بود صرفاً به این دلیل بود که میدانست کشتی به دنبال او بر میگشت چون او هم درست مانند نوولو میخواست زنده بماند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک