جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
269,360
سپیده دم فرا رسیده و جهان هنوز غرق در مه بود در دهکده خواب آلود ساوت شور مردم هر چند نمی توانستند روشنایی سحرگاهی را ببینند اما میدانستند روز دیگری از راه رسیده و کم کم بیدار میشدند مه سنگینی که تمام دنیا را پوشانده و خانه های چوبی ساده شان را مانند پتویی زیر خود فرو برده بود اجازه نمیداد دریایی را ببینند که میدانستند درست بعد از تمام شدن دهکده وجود دارد با این حال صدای آب را میشنیدند که خودش را با تنبلی به ستونهای تنها اسکله کوچک شهر میکوبید.
سپس صداهای دیگری شنیدند.
صدایی یکنواخت با ضرب آهنگی آرام از میان مه به سمتشان سرازیر میشد و پژواکش چنان پخش میشد که نمی توانستند منشأ صدا یا محلش را تشخیص دهند. آیا از سمت خشکی پشت سرشان بود یا از دریای مقابلشان؟ آیا این صدای موج ها بود که محکم تر از قبل به ساحل میخورد یا باران بود که بر مه میبارید؟ شاید هم ارابه تاجر سرگردانی بود که روی خاکی سفت تر از حد معمول پیش می رفت؟
شوالیه با صدای بغض آلود و آمیخته با قدرشناسی گفت: «ازتون ممنونم، پدر، این برای من همچنین شاهزاده وارین، ارزش خیلی زیادی داره.» قال سری به تأیید تکان داد و با لحنی نوید بخش گفت: روشنایی مقدس دوباره خونه و سرزمین شما رو روشن میکنه دوست من. بعد درنگ کرد و نگاهی به آنها انداخت و سپس شروع به قدم زدن کرد و گفت: دفعه قبل که با هم حرف زدیم شما گفتین کلیسای نورث شایر نابود شده و با آتش جنگی که با سرعت تمام داره به سمت ما می آد توی این فکر رفتم که چطور باید روحانیون خودم رو نجات بدم مشخصه که این اورک ها حتی برای جنگجوی سرسخت و کارکشته ای مثل شما باعث در ذسرن پس مشتی روحانی چطور میتونن در برابر اونها ایستادگی کنن و جون سالم به در ببرن؟ بعد لبخند زد و چهره اش سراسر سرور شد و ادامه داد: «این افکار ذهنم رو مشغول کرده بود که راه حل انگار مستقیم از جانب روشنایی به ذهنم رسید. حتماً باید راهی باشه تا جنگجویان در راه روشنایی مبارزه کنن و هم زمان از مهارت های نظامی و قدرت روشنایی استفاده کنن اما از چهارچوب تعالیم کلیسا خارج نشن.وتار پرسید: «راه حلی هم پیدا کردین؟»
تلگرام
واتساپ
کپی لینک