-17,600
حافظه ی خوب خیلی وقت ها به کار می آید اما وقتی یک نویسنده خاطرات کودکی اش را با جزئیات به خاطر می آورد، مصالح یک رمان فراهم شده است. اتفاقی که در رمان عشق و رنج و بلوط می افتد. داستانی که به خاطره نویسی پهلو می زند و روایت زنده ای است از زندگی و فرهنگ مردم روستایی در استان کرمانشاه در دهه ی ۵۰ و ۶۰ راوی داستان مرد چهل ساله ای است که در طول سفر به زادگاهش خاطرات سال های کودکی اش را در گیلان غرب به خاطر می آورد. نویسنده زندگی روستایی مردمان کشاورز منطقه ای کردنشین را شرح می دهد و در کنار توصیف زندگی روزمره ی مردم رنج ها و شادیهای شان و شیطنت های کودکان به زندگی اجتماعی مردم و رابطه ی میان رعیت ها با خانه ای پیش از انقلاب هم نظر دارد. با آغاز جنگ ایران و عراق زندگی آرام روستایی به پایان می رسد و روزگار آوارگی راوی و خانواده پرجمعیتش آغاز می شود. بخش عمده ی داستان در سال های جنگ می گذرد. راوی که رفته رفته کودکی را پشت سر گذاشته و به نوجوانی رسیده، تصویرهایش از جنگ کمتر دیده شده تلخ و گاه هولناک است.
اگرچه داستان میان دو مرگ مرگ پدر در کودکی و مرگ مادر در بزرگسالی اتفاق می افتد موفق می شود زندگی خاص مردم را هم به لحاظ جغرافیایی شهری مرزی در استان کرمانشاه و هم تاریخی سالهای جنگ به خوبی توصیف کند.از نقاط قوت کتاب، استفاده ی نویسنده از ضرب المثل ها و اصطلاحات زبان کردی و اشاره به آداب و رسوم و اعتقادات مردم است که خواننده را با فرهنگ و طبیعت این منطقه آشنا می کند.
عمه زارا، الآن هر طور شده به روستای دخترت میروم. اگر آنجا باشد، با خودم می آورمش.»
به خانه بر می گردیم دور چراغ دستی جمع میشویم خبری از شام نیست دایی بر سر مادر داد میکشد بچه ات رودار است، سرهرزه چند تا آثار قد درخت ما بوده همه ی آنها را کنده از دیوار راست بالا می رود. با همه ی بچه ها دعوا می کند.
عمو هم می آید و دم در روی نمد مینشیند. پایش روی زمین است و کفش هایش را در نمی آورد.
نترس به خدا پسرت صحیح و سالم پیدا میشود. همان طور که حرف میزند چوبی را از زمین بر می دارد و با نوک آن یواش یواش زمین میکند باید بیشتر مواظب باشی. اگر بلایی سر بچه ها بیاید چه جوابی به مردم میدهی؟ جوانیت را سر اینها گذشته ای دایی می پرد توی حرف عمو ها منم هزار بار گفتم اینها برای تو بچه نمیشوند بچه باید سایه ی پدر روی سرش باشد. اگر بلایی سر یکی از بچه هایت بیاید هزار تا صاحب پیدا میکنند.
بعد بلند میشود و میگوید معلوم نیست این بچه کدام گوری رفته است؟
مادر می گوید: «تو برو خانه ی خودت خسته ای برو استراحت کن دایی با خشم و ناراحتی میرود غرغرکنان می گوید: «آنها را هم گذاشته مدرسه فکر کرده هر کدامشان فردا مهندسی معلمی میشوند. اگر کلاس پنجم را هم بگیرند شاه کار کرده اند.
عمو هم چنان روی نمد نشسته میگوید هر روز علی را میبینم دوروبر عشق و رنج و بلوط
. . . .
در حال حاضر مطلبی درباره رضا موزونی نویسنده عشق و رنج و بلوط کانون پرورش فکری در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک