1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir

کتاب پشت دیوارهای شهر

معرفی کتاب پشت دیوارهای شهر

4.4 (1)
کتاب پشت دیوارهای شهر، اثر سید سعید موسوی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی پالتویی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

محصولات بیشتر

مشخصات محصول

ویرایش: -
مترجم: -
تعداد صفحات: 155
انتشارات: سوره مهر
وزن: 184
شابک: 9789645060983
تیراژ: -
اندازه(قطع): پالتویی
سال انتشار: -
تصویرگر: -
نوع جلد: -

چکیده

چکیده

به طرف اتاق کوچک مان می روم. داخل اتاق تاریکِ تاریک است. دست هایم را جلو می گیرم کورمال کورمال جلو می روم دست هایم به دیوار می خورند. همان جا تا می شوم و دراز می کشم. صدای توپ و خمپاره می آید خواب به چشمانم نمی آید. از کنار دیوار بلند می شوم می آیم بیرون. مادرم را پیدا می کنم و سرم را روی پاهایش می گذارم. با صدای انفجار از خواب می پرم. هوا هنوز تاریک و روشن است چشم های مادرم هنوز بیدارند پلک هایش روی هم می افتند و دوباره بیدار می شوند. بچه ها هنوز روی پاهایش خوابند تمام شب را به همین حالت نشسته است. باد خنکی از طرف شط می آید. فجر است عموهایم بیدار شده اند و پدرم. عدنان نیست. روز دوم جنگ شروع شده است. آب شهر قطع شده است. بشکه های خالی را می گیرم و می روم به حمام جلالی چند قدمی خانه بازار صفا. مردم قبلاَ به حمام سرازیر شده اند. خزینه کاملاَ خالی است. می آیم بیرون می روم طرف شط فقط کارون آب دارد. از کناره پائین می روم هواپیمایی پیدایش می شود قبل از این که بشکه را به آب بدهم بمب هایش را خالی می کند عقب می نشینم بمب ها منفجر می شوند و آب رودخانه تا صدها متر بالا می رود. اوضاع کمی عادی می شود جرأَت می کنم بار دیگر از کناره پائین می روم و بشکه را به آب می دهم هوایش کم کم خارج می شود صدا می کند و حباب ها روی آب را پر می کنند. پرمی شود سنگین است نمی توانم آن را بیرون بکشم تقلا می کنم بی فایده است هواپیمایی دیگر پیدایش می شود رگباری بر روی آب می گیرد بشکه را رها می کنم. با دست خالی به خانه بر می گردم. می گویند ـ توپخانه اصفهان در راه است. می گویند ـ تمام این سر و صداها مال ماست. می گویند ـ این مائیم که شلیک می کنیم. عمویم سید محسن و آقای دزفولی از راه می رسند کف وانت بارشان پر از خون است و لباس های شان. می گویم ـ عمو چه خبر؟ می گوید ـ خراب خرابِ خراب. می فهمم که این سر و صداها مال ما نیست. می فهمم که ما شلیک نمی کنیم. حیدر مرده است حیدر حیدری دوست و همبازی من برادر اسکندر. صبح دیدم که جنازه اش را آوردند و زنش در درون چادر مشکی به سر و صورتش می زد. تازه عروسی کرده چند روزی بیشتر نیست. توی انقلاب هم بود با بچه های پشت دادگاه همراه با حسن مجتهدزاده و مسجد یزدی ها.

نویسنده

سید سعید موسوی

سید سعید موسوی

در حال حاضر مطلبی درباره سید سعید موسوی نویسنده پشت دیوارهای شهر در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید