عطر عطش
عطر عطش

کتاب عطر عطش

معرفی کتاب عطر عطش

(1)
کتاب عطر عطش، اثر سارا عرفانی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1390 توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

محصولات مرتبط

(5)
26%
فروش ویژه
(5)
26%
فروش ویژه
(2)
26%
فروش ویژه
(2)
2%
قیمت قبل
(5)
1%
(2)
25%
فروش ویژه
(2)
25%
فروش ویژه
(4)
1%
(4)
26%
فروش ویژه
(5)
1%

مشخصات محصول

نویسنده: سارا عرفانی ویرایش: -
مترجم: - تعداد صفحات: 102
انتشارات: سوره مهر وزن: 650
شابک: 9786001751394 تیراژ:
اندازه (قطع) : سال انتشار 1390

معرفی محصول

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

آثار منتخب سومین جایزه ادبی داستان لوح

چکیده

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

چکیده

مویه بر غربت از دسته زنجیرزنی بیرون آمد. تشنه بود. صدای نوحه می آمد. ـ تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده... پیرزنی برش های کوچک هندوانه را وسط مجمع مسی چیده بود برای نذری. تکه ای هم به او رسید. هندوانه را که به نزدیک دهان برد سنگینی نگاهی را احساس کرد. دختر کوچکی بود ایستاده در کناری با نگاهی حسرت بار. هندوانه را به دست دختر سپرد. دخترک دندان هایش را در قاچ هندوانه فرو کرد و اشک شوق به چشمانش دوید... و او به یاد آن سه ساله غریب و عطشان مویه کرد. ـ با دو چشمان ترم طفل عطشان در برم ... محسن محمدی ـ تهران قربانی پدر پسر را به قربانگاه فرستاد. پسر خنجر را به دستان لرزان پدر داد و جلویش زانو زد و سرش را بر تکه سنگ گذاشت. پدر پسر را به قربانگاه فرستاد. تیغ آفتاب بود و تیغ خنجرهای برهنه. هجوم نیزه بود و عطشی که فرو نمی نشست. پدر پسر را به قربانگاه فرستاد. صدای شلیک توپ بود و تیر و تفنگ و خمپاره. بوی خاک بود و بوی خون. پدر خنجر را کشید. نمی بُرید. از خوشحالی فریادی زد و جوانش را به آغوش کشید. قربانی اش قبول شده بود. پدر توی خیمه منتظر بود. پسر برگشت. عطش لب هایش فرو نشسته بود. خون دهانش را خیس کرده بود. پسر بوی بهشت گرفته بود. قربانی اش قبول شده بود. پدر آستانه در ایستاده بود. توی دستش تکه پارچه ای بود با یک مشت خاک و گردن آویزی از فلز. قربانی اش قبول شده بود. زهرا طراوتی ـ کرج خواب نما «شمارهٔ ۷۲ به باجهٔ ۳». قرضِ پدر واریز شد. گفته بود «برو بازار و به حاج حسین بگو». کدام حاج حسین؟ حاج حسینِ زرگرها؟ حاج حسینِ خیاط ها؟ حاج حسینِ کفاش ها؟ نگفته بود کدام حاج حسین و کجاست حاج حسین. مادر به توصیهٔ مرد سفیدپوش و شاید سبزپوش به بازار بزرگ تهران می رود. «نفتی نشی!» از حجره ای به حجرهٔ دیگر. انگار که «هَل مِن...». حتی حاج حسین ها هم می پرسند کدام حاج حسین؟! مادر می پرسد «یعنی به شما چیزی نگفتند؟» و نگفته بودند. «میدانِ حرّ» مادر در راهروی مترو برای پدر از آن حاج حسینی می گوید که گفته بود «ما وسیله ایم».

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

سارا عرفانی

سارا عرفانی

در حال حاضر مطلبی درباره سارا عرفانی نویسنده عطر عطش در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.


دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید