جغرافیای ساکت ای حک شده نام تو در قاموسِ نخلستان وی چشم های روشنت فانوس نخلستان چندی ست اینکه منتظر مانده به راه تو چشمانِ اشک آلوده و مأیوس نخلستان امروز درد غربتت را خوب فهمیده ست جغرافیای ساکت و محبوس نخلستان بعد از تو ای تنهاترین تنها که خواهد بود هر نیمه شب تا صبحدم مأنوس نخلستان امروز هم در کوچه های کوفه می پیچد فریاد مظلومیت و افسوس نخلستان با گریه هایت موج موجِ نخل ها لرزید بی تاب خواهد بود اقیانوس نخلستان بعد از تو رنگ سبز بودن را نخواهد دید آری فضای تیره و مأیوس نخلستان خسوف ناگهان برای غربت مولا تا تمام هستی ات در یک نگاه آتش گرفت در میان خانه ات یک بی گناه آتش گرفت تیره شد در یک خسوفِ ناگهان رنگ زمین تا میانِ آسمانِ کوچه ماه آتش گرفت کربلا شد در نگاهش تازه وقتی شعله دید پایگاهِ وحی قبل از خیمه گاه آتش گرفت سال ها تنهایی ات را پابه پای نخل ها سوختی آقا که حتی روح چاه آتش گرفت آن شبی که پیکرِ خورشید در خاک آرمید آسمان لبریز باران شد پگاه آتش گرفت یک نفر ای کاش می پرسید از مولا چرا در میان خانه ات آن بی پناه آتش گرفت؟ آیات کوثر شبی که نام تو در سورهٔ تنزیل می پیچد سرود آسمان در صور اسرافیل می پیچد تمامِ خاک از عطر خدا سرشار می گردد شبی که بندِ قنداقِ تو را جبریل می پیچد به دورِ حلقهٔ چشمِ تمامِ خاکیان از شوق ز اعجاز نگاهت موج رود نیل می پیچد تو می آیی چراغ آفرینش می شود روشن و نورِ آیهٔ تطهیر در قندیل می پیچد خدا وقتی که نازل می کند آیاتِ کوثر را به لب های زمین صوت خوشِ ترتیل می پیچد برای امتداد خطِ سرخ نسلِ ابراهیم صدای کربلا در حلق اسماعیل می پیچد هرگز کسی نبود تو را تسلیت نگفت مرگ تو را برای خدا تسلیت نگفت مظلومی ات نشانهٔ گمنامی تو نیست از یاد رفت هرکه تو را تسلیت نگفت آن شب که شهر قصهٔ مرگ تو را شنید جای تعجب است چرا تسلیت نگفت؟ با مردم مدینه چه کردی که بر علی حتی کسی برای ریا تسلیت نگفت؟ در شهر گرگ های گرسنه به غیرِ چاه دیگر کسی به شیر خدا تسلیت نگفت بوسه و اشک بوسید تا گلوی تو را جد اطهرت باران اشک ریخت ز چشمان مادرت این بار نیز از سفری دور آمده ست تا آنکه باز سیر ببیند مکررت بر شانه های خویش تو را می کند سوار دوش نبی شده ست به کرّات منبرت خوانده ست در نگاه تو یک روز تلخ را همراه با تمامی گل های پرپرت جایی که نور می شوی و می کِشند صف یک لشکر از غبار و سیاهی برابرت روزی که روی دست تو پرواز می کند با بال های کوچک خونین کبوترت حالا دُرست لحظهٔ تعبیر آمده ست خوابی که دیده بود برای تو خواهرت او ایستاده روی لبش یا محمد است یک سو نشسته جد تو گریان برابرت
تلگرام
واتساپ
کپی لینک