آقاجان بسیار پاکیزه باسلیقه و منظم بود. اهالی روستا حضور آقاجان را در خانه و مزرعه شان بسیار خوش یُمن و پربرکت می دانستند. طوری که اگر کسی می خواست زمینش را برای بار اول شخم بزند و بکارد از آقاجان می خواست تا در آن هنگام سر زمین حاضر بشود. روزها و ماه های کودکی را به همین صورت گذراند تا به ده سالگی رسید. آرزوی کمک به معیشت پدر و امید به روزهای بهتر بهانه ای شد تا خانه و روستا را ترک کند و راهی شهر زنجان شود و زندگی جدید خود را شروع کند. اخلاق خوب قدرت بدنی و کارکرد عالی اش و همچنین روحیهٔ خیرخواهی که داشت باعث شد تا خیلی زود فرصت های خوب کاری در زنجان برایش به وجود بیاید و مشغول کار شود. اما هیچ گاه خانواده و برادران تنی و ناتنی و تنها خواهر خود را فراموش نکرد و قسمت مهم پولی که از کارش به دست می آورد برای آن ها می فرستاد. آقاجان در آن دوران با حضور مداوم در مساجد محل زندگی و کارش در زنجان پای ثابت سخنرانی های مذهبی و عزاداری های حسینی بود. زندگی اش کم کم رنگی کاملاً مذهبی به خود گرفت روحیهٔ عاشورایی در دلش نقش بست و این رنگ و روحیه در رفتار و گفتارش هم آشکار شد. وقتی به دوران جوانی رسید رفتن به مسجد و نشستن در پای سخنرانی های افشاگرانهٔ روحانیون از یک طرف او را با زوایای مختلف اعمال غیرشرعی حکام پهلوی و از طرفی دیگر با هدف های انقلاب جدید آشناتر کرد. این همه موجب شد تا روزبه روز روحیهٔ انقلابی اش شدت پیدا کند. دیگر جوانی شده بود که با داشتن افکار مترقی شلوغی های خطرناک و ناامن مساجد و تکیه ها را به نشستن در خانه ترجیح می داد و از هر فرصتی برای حضور در مراسم و سخنرانی های مذهبی و انقلابی استفاده می کرد. در همان روزها هم کارش را گسترش داد. برای رونق بیشتر کارهایش راهی شهرها و روستاهای اطراف می شد. طی این رفت وآمدها او به همراه دیگر دوستان شرایط حضور برادر طلبه اش اسماعیل را که در قم تحصیل می کرد با ایجاد محیطی امن برای سخنرانی هایش فراهم می کرد تا ایشان مردم را با عقاید انقلابی امام و خیانت های رژیم پهلوی بهتر و بیشتر آشنا کند. بنابراین حضورش در مساجد زنجان و روستاهای اطراف به خصوص روستای زادگاهش از همیشه پررنگ تر شد و همگام و همراه با برادر بزرگوارش به امر ارشاد مردم همت گماشت.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک