کتاب سالار تکریت را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب سالار تکریت
معرفی کتاب سالار تکریت
4.4 (1)
کتاب
سالار تکریت،
اثر
مصطفی زمانی فر
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود
این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را
اینجا
ببینید.
فرصت چندروزه مرخصی و دیدن کردن ها به سرعت تمام شد. وقت رفتن رسید. مادر کاغذی آورد و به من داد. پرسیدم «این چیه؟ برای کسی باید ببرم؟» گفت «بله. ببر بده به فرمانده ات!» وقتی آن را خواندم با پیگیری شورای محل از طرف دفتر حاج آقا صدوقی سفارش شده بود که به خاطر شرایطی که دارم مرا به خط مقدم نبرند. از این اتفاق خوشحال نشدم ولی به روی خودم نیاوردم تا دلش نشکند. کاغذ را در ساک گذاشتم و تشکر کردم. روز پنجم عید سال ۶۶ باز هم خداحافظی بود و دورشدن از مادر. این دفعه در چهره و رفتارش مشخص بود که تحمل دوری از من برایش آسان تر است. تنها غصه ام این بود که نمی توانم در مراسم سالگرد بابا شرکت کنم. از وقتی از پیش ما رفته بود روزهای اول سال برایم تداعی لحظه های درد و رنج چند ساله اش بود. با جعفر شاکر هماهنگ کرده بودم که در بین مسیر سوار اتوبوس شود. از اردکان با هم شدیم و به طرف باختران رفتیم. بالاخره رسیدیم و خود را به لشکر ۸۱ زرهی معرفی کردیم. زمانی که وارد پادگان شدیم یکی از فرماندهان که درجه سرهنگی داشت انگار از دیدن قدوقواره و ترکیب من که به سربازها نمی خورد تعجب کرده باشد پرسید «کی تو را اینجا فرستاده؟!» نامه معرفی را به او نشان دادم. با دیدن نامه دستور داد که پرونده تشکیل بدهند. با جعفر شاکر جلوی یک خودروی ارتشی سوار شدیم و راه افتادیم. هوای بهاری واقعاً عالی بود. علف های روی زمین جوانه زده بود و تازه داشت رشد می کرد. قسمت ما شده بود که تعطیلات عید در چنین محیطی باشیم. تا این لحظه مفهوم جبهه را لمس نکرده بودیم. در راه که می رفتیم فکر می کردم داریم از میان عراقی ها رد می شویم. اضطراب داشتم چون فضا برایم ناآشنا بود و هنوز جنگ را تجربه نکرده بودم. پرسیدیم «کجا می رویم؟» گفتند «گردان مهندسی.» این گردان در «دشتِ دیره گیلان غرب» مستقر بود. به دژبانی ورودی منطقه رسیدیم. از اینجا به بعد ماشین شخصی ها را راه نمی دادند. خطاب به جعفر گفتم «شاکر! یک یزدی پیدا کردم.» گفت «از توی ماشین چطوری پیداش کردی؟» گفتم «آنجاست تو دژبانی» و با اشاره دست عکس شهید صدوقی (ره) را که روی دیوار دژبانی نصب بود نشان دادم و زدم زیر خنده. جعفر مانده بود در این شرایط چه کار کند. دست خودم نبود و گاهی از این شیرین کاری ها می کردم. خود را به گردان معرفی کردیم. من و جعفر شاکر افتادیم گروهان سوم مهندسی که در منطقه ای بین گیلان غرب و قصرشیرین مستقر بود نزدیک محلی که به آن «چَمِ امام حسن (ع)» می گفتند. نیروهای جدید مثل ما یکی یکی می آمدند. طولی نکشید سنگرمان را نشان دادند و گفتند «وسایلتان را بگذارید داخل و مستقر شوید.» از ما پرسیدند چندماه خدمتیم و چه آموزشی دیده ایم. پاسخ روشن بود «شش ماه خدمت. دوره تخصصی مین وتخریب دیده ایم.» هنوز درجه نداشتم و سربازِ صفر بودم. یک ماه شد تا درجه گروهبان سومی ما آمد و نصب کردیم. بنا به تصمیم فرمانده من و شاکر شدیم ارشد گروهان. رفتیم سنگر درجه دارها که جدا از سنگر سربازهای عادی بود. شانسی که آوردم جعفر هم سنگر خودم شد. مرحله بعد کادر گروهان به ما معرفی شدند. فرمانده آقای مظفرالدین امیر شَرَفی بچه تهران و بقیه سرگروهبان ها و ستوان یارهای کادر کُرد بودند. معاونش آقای رضا ورمزیار اهل کرمانشاه بود. چند روز اول گذشت. فرمانده گروهان ما را درمورد منطقه و وظایفمان توجیه کرد. متوجه شدیم فاصله ما تا دشمن و خط اول ده پانزده کیلومتر بیشتر نیست. خیلی دلم می خواست زودتر بروم و آنجا را ببینم. بالاخره فرمانده وظایف ما را این طور توضیح داد «آموزش دادن نیروهای پیاده خیلی اهمیت دارد. دستور این است که شماها بروید و به آن ها یاد بدهید تا مین ها را بشناسند. خیلی موارد داشتیم که نفرات در میدان مین گیر کردند و نتوانستند عقب بیایند چون شناختی نداشتند و آموزش ندیده بودند. این وظیفه اول شماست. بعد شبانه همراه تیم های گشتی شناسایی گردان ها به عنوان تخریب چی بروید و کمک کنید!»
نویسنده
مصطفی زمانی فر
در حال حاضر مطلبی درباره مصطفی زمانی فر
نویسنده سالار تکریت
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک