کتاب ستاره ها را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب ستاره ها
معرفی کتاب ستاره ها
4 (1)
کتاب
ستاره ها،
اثر
رقیه سادات صفوی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود
این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را
اینجا
ببینید.
تا راننده تیمسار کیانی ماشین را عقب وجلو کند و سرآخر پارک کند آن گوشه حیاط کنار بوته های یاس تیمسار دو سه پله ای را هن وهن کنان بالا آمده بود. نرگس همیشه می گفت این مردکِ چاق آبگوشت خوبی می شود! نمی کرد لااقل دکمه های کتش را باز کند و یا گرة کراواتش را شل کند که غبغب لایه لایه اش آن طور چندش آور روی یقه اش نیفتد. همسرش با قد بلند زیادی صاف و خشک راه می رفت. هر چند تا پله صبر می کرد که تیمسار به او برسد. کت و دامن سبز پوشیده بود و هم رنگ لباسش کیف ساتن کوچکی روی ساق دست انداخته بود. یک ابرو را بالا داده بود و با غرور راه می رفت. نرگس که توی درگاه ورودی ساختمان ایستاده بود پوزخندی زد و زیر لب گفت «خانومو... انگار فرحه یا اشرف!» نادر دوید جلو. دست تیمسار را توی دو دست گرفت و خم شد ـ سلام و درود بر جناب تیمسار. خوش آمدید قدم روی تخم چشم ما گذاشتید کلبه درویشی ما رو... . تیمسار کیانی وسط هن هن به سختی سر تکان داد. نرگس این رفتار چاپلوسانه نادر را دوست نداشت. آن طور که نادر خم و راست می شد و تندتند زبان می ریخت نرگس را آزار می داد. انگار ابهت نادر در نظرش می شکست. خوب می دانست چند دقیقه دیگر می آید توی آشپزخانه و گردنش را فرو می برد بین شانه هایش و ادای تیمسار را درمی آورد. این جور وقت ها نرگس اصلاً خنده اش نمی گرفت اما خدمتکارها ریسه می رفتند. نرگس به لودگی نادر و ریسه رفتن خدمتکارها حساس نبود. خوبی نادر این بود که با اینکه خودش از قشر خدمتکارها بود خیلی با آن ها بُر نمی خورد. مثل همین تیمسار کیانی نبود که نقل روابطش با خدمتکارهای خانه اش را خدمتکارهای دیگر خانه ها گوش به گوش بگویند و به گوش اربابانشان برسانند. هنوز ماجرای رسوایی سال پیش تیمسار کیانی نقل خیلی از مهمانی ها بود. نادر به یکی از خدمتکارها اشاره کرد که برای راننده تیمسار آب ببرد. راننده پیاده نشده رفته بود سراغ درخت های ته باغ گلابی درشتی را گاز می زد و از همان جا بقیه را می پایید. نادر کاسه خالی را گذاشت روی میز آشپزخانه و با سر به یکی از خدمتکارها اشاره کرد که پرش کند. خدمتکار پاکت آجیل را از زیر میز بیرون کشید و توی کاسه برگرداند. نادر پسته درشتی برداشت و پوست کرد و آرام گفت «نامردا انگار به عمرشون آجیل نخوردن. راسته که می گن از نخورده بگیر بده به خورده!» نرگس تکیه داد به کابینت ـ کی می رن؟ کمرش را که عقب داد شکمش بیشتر برجسته شد. صدای خنده زن سرهنگ عضدی از سالن می آمد. نادر پستة مغز کرده را انداخت توی دهانش ـ می رن. بدقلقی نکن. بیا بشین پیش زن تیمسار. دل به دلش بده اون سرویس جواهرشو ازش قرض بگیر. نرگس یک ابرویش را بالا داد ـ مگه عروسی داریم؟ خدمتکار با سینی گوجه های سیخ شده از بین نادر و نرگس گذشت. نادر روی میز آشپزخانه ضرب گرفت به خدمتکار گفت «بگو رو شعله زیاد بذار نشون آب نندازن.» رو به نرگس گفت «نه عروسی نداریم. قشنگن می خوام بدم طرحشو برام بردارن. شاید یه روز دادم برات از روش ساختن.» نرگس از دقت نادر به جواهرات همسر تیمسار تعجب کرد. کی نادر به این چیزها توجه می کرد؟ گفت «نادر ما به اینا هیچ ربطی نداریم. من اصلاً پیش اینا راحت نیستم. تو این خونه راحت نیستم. دلم دو تا اتاق خودمو می خواد.»
نویسنده
رقیه سادات صفوی
در حال حاضر مطلبی درباره رقیه سادات صفوی
نویسنده ستاره ها
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک