بنر بالای صفحه
IdeBook.ir

کتاب بمو

معرفی کتاب بمو

4.2 (1)
کتاب بمو، اثر اصغر کاظمی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1379 توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی وزیری، در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود

محصولات بیشتر
بمو

مشخصات محصول

نویسنده: اصغر کاظمی
ویرایش: -
مترجم: -
تعداد صفحات: 724
انتشارات: سوره مهر
وزن: 1083
شابک: 9789644715884
تیراژ: -
سال انتشار: 1379
تصویرگر: -
نوع جلد: -

معرفی محصول

خاطرات شناسایی منطقه ی قصرشیرین و ذهاب

چکیده

ما در دو سمت جاده مستقر شدیم. من با دو آرپی جی زن حرکت کردم. رفتیم تا رسیدیم به تپه ها. موضع گرفتیم. بچه ها به سوی تانک ها شلیک کردند و موفق نشدند. عراقی ها موضع ما را پیدا کردند و روی ما آتش ریختند. کمی عقب رفتیم تا با نقشه بهتری وارد عمل شویم. خودم را رساندم به گردان مالک اشتر. ادیبان ـ فرمانده گردان ـ را دیدم و او را در آغوش کشیدم. وقتی او را دیدم انگار خداوند قدرت عجیبی در من به وجود آورد. زمانی که در کرمانشاه کار ستادی می کردم با او آشنا شده بودم. با او چاق سلامتی کردم و گفتم «همانی هستم که در پادگان از نیروهای شما بازدید کردم.» پرسید «این جا چه می کنی؟» گفتم «مسئول نیروهای بسیج هستم و آمده ام به کمک شما. شما کجا بودید؟» گفت «ما بین پاسگاه های قلعه سفید و برار عزیز با عراقی ها روبه رو شدیم و بعد آمدیم تا رسیدیم به این جا.» ادبیان ۶۰ ـ ۷۰ نفر نیرو داشت و چند خمپاره انداز ۱۲۰ و قدری مهمات دیگر. وضع گردانش بد نبود. گفتم «ما حدود ۵۰ ـ ۶۰ نفریم. فکر می کنم که باید یک خط دفاعی تشکیل بدهیم.» با نظرم موافق بود. بین تپه های برار عزیز و عمود بر جاده قصر ـ سرپل خط پدافندی تشکیل دادیم. جالب توجه این که رو به شرق (ایران) موضع گرفته بودیم. عراق پشت سر ما بود. ادیبان با سرهنگ اتحادیه و سرهنگ بدری در پادگان ابوذر سرپل تماس بیسیمی داشت. متوجه شدیم که واحدهایی از تیپ یک لشکر ۷۷ مشهد آماده هستند از سرپل به سمت ارتفاعات بیایند و در قراویز و برار عزیز عملیات کنند. با این توصیف ما در قسمت غربی و نیروهای لشکر ۷۷ در قسمت شرقی عمل می کردند تا محاصره شکسته شود. بعدازظهر دوم مهر تمام نیروهای ارتش و سپاه و بسیج و داوطلب مردمی آمادهٔ نبردی شدند. کل جمع ما به ۱۵۰ نفر می رسید. ادیبان گفت «برای تهییج نیرو سخن رانی کن تا با روحیه وارد میدان شوند.» نماز ظهر و عصر را خوانده و ناهار را ـ که لیموشیرین و هندوانه بود ـ خورده و کمی استراحت کرده بودیم. من نمی توانستم سخن رانی کنم. سابقه این کار را نداشتم. درست تر هم این بود که ادیبان حرف بزند. بچه ها را از سنگرها بیرون آوردیم. از ادیبان خواستم خودش سخن رانی کند. او هم قبول کرد. پیش از آن که صحبتش را شروع کند درباره رمز عملیات حرف زدیم. او گفت «رمز عملیات این باشد عقاب ها می ستیزند.» کمی تأمل کردم. برای من عجیب بود چون ما رمزهای دیگری انتخاب می کردیم. مثلاً در باغ فلاحت رمزمان «الله اکبر» بود. گفتم «ادیبان رمز می تواند جمله دیگری باشد. این جمله غریبی است.» گفت «اشکالی ندارد. رمز را می گذاریم گرگ ها گرسنه هستند.» دیگر اصرار نکردم و گفتم «باشد. همین رمز عملیات است.» ادیبان برای بچه ها صحبت کرد و گفت «ما امشب مثل گرگ های گرسنه به دشمن حمله می کنیم. او وارد خاک میهن ما شده و همه جا را نابود کرده. ما آن ها را از این خاک مقدس بیرون می رانیم. قصرشیرین عزیز در محاصره عراقی هاست و امید رهایی این شهر در گرو همین عملیات است. شما رزمندگان و غیورمردان تنها امید مردم قصر و سرپل هستید و نیروهای مسلح به عملیات شما چشم دوخته اند...»

نویسنده

اصغر کاظمی

اصغر کاظمی

در حال حاضر مطلبی درباره اصغر کاظمی نویسنده بمو در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید