جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
106,800
ماجرای توپ و فلک
ای وای کوزه ام
جشن عروسی بابام .
خاله جان تمیز من
داستان شیرواره و فرفره ی هفت رنگم
بز قالی، برقالی .
می خواهم تعزیه بخوانم.
جن در حمام خزینه ای
آبیارک من .
گنجهای خواجه نصیر
ماهیگیری در آب گل آلود
اولین روز چوپانی
روز پرماجرای مرزبندی
به دنبال مهر .
کو اسب چاپار؟
تابستان است؛ فصل خرمن کوبیهای گندم، فصل عروسی ها یکی دو هفته است که هر جا میروم صحبت از زن گرفتن باباست. موقع درو، موقع خرمن کوبی، موقع باددادن خرمن در خرمن جا، خانه ی آبجی فاطمه خانه ی آبجی ربابه، خانه ی عمو حاجی... صحبت از زنی است که زن دایی حبیبم برای بابا پیدا کرده و قرار شده به زودی سروکله اش پیدا شود. دلم می خواهد همین حالا بلند شوم بروم خانه ی دایی حبیب و هرچه بدوبیراه بلدم نثار زن دایی عزیز کنم پیش از این، هر کدام از آبجیها که من را می دیدند، قربان صدقه ام می رفتند و ناز و نوازشم میکردند توی جیبهایم نخودچی کشمش و گندم شاهدانه میریختند سفارش میکردند لباسهای خودم و بابا را ببرم بدهم دستشان تا بشویند اما حالا توی این چند روز همه اش پیش هم هستند و با هم پچ پچ میکنند کاری هم به کار من ندارند. خیال میکنند نمی دانم از چه حرف میزنند من همان طور که برای خودم بازی میکنم زیر چشمی می پایمشان گاهی بلند بلند میخندند.
در تاریکی دستهایم را گذاشته ام در آب ناس و به یاد جن و پری هایی می افتم که بابا داستان هایشان را برایم میگفت اینکه جنها به شکل و شمایل آدمهایی در می آیند که میشناسیم ولی اگر به پاهایشان دقت کنیم میبینیم سم دارند و اینکه جن ها هم به حمام میروند آن هم شبها شبهای سرد زمستان
تلگرام
واتساپ
کپی لینک