1
77,700
نالیدم: «بریم خونه بابا خواهش نمیخوام اینجا باشم! تحملش رو ندارم.» پهلو به پهلو شدم. انگار پام چاقو چاقو می شد. صندلی را کشید کنار تختم نشست روم را برگرداندم طرف دیوار تا چشمم به بابا نیفتد و اشکم نریزد دستم را گرفت انگشتهام را نوازش کرد.
گفتم برای چی بستریم کردند؟ راستشو بگو نکنه دارم میمیرم؟ آره؟ دستم را محکم فشار داد و گفت اینم حرف شد آخه؟ ببین بابایی...» گلوش را صاف کرد.
چطوری پونه؟ برگشتم طرف در پرستار آمد تو حرف بابا ناتمام ماند عصاش را برداشت و از رو صندلی بلند شد. پرستار بی آنکه نگاهم کند تندی آستینم را زد بالا دستم را کشیدم کنار پرستار گفت میخوام ازت خون بگیرم چقدر صداش خشک و بی احساس بود. اعتراض کردم همین الان ازم خون گرفتید که با با ایستاد کنارش به بابا و بعد به من نگاه کرد و گفت الان؟ سه ساعت پیش بود دختر جون بند لاستیکی را خواست ببندد دور بازوم دستم را قایم کردم زیر ملافه با نگاه به بابا التماس کردم.
در حال حاضر مطلبی درباره ریحانه جعفری نویسنده پرژنیوم در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک