جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
179,400
باعث شده بود که حیاط به دو قسمت تقسیم شود. به غیر از ساختمان اصلی دو اطاق هم در قسمت دیگر خانه بود که شهلا و حسین آقا به همراه دو دخترشان به آنجا نقل مکان کرده و برای چند سال تقریباً با ما زندگی کردند. من و رویا هم فقط در آرزوی تحصیلات دانشگاهی بودیم و آقاجان هم همیشه مشوق ما بود ولی مادر همیشه این همه ذوق و اشتیاق را با گفتن «نه» و «نمی شود در ما سرکوب میکرد اما به هر شکل و صورتی بود در نهایت من و رویا و آقاجان توانستیم مادر را متقاعد کنیم که با رفتن ما به تهران موافقت کند. البته مادر هنوز همچنان روی نظر خودش پافشاری میکرد ولی سرانجام تسلیم شد و گفت: حالا اگر دلتون برای خاله احترام تنگ شده به تهران برید و دیداری از خانواده خاله تان داشته باشید و برگردید اما فکر کارهای دیگر را از سرتون بیرون کنید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک