جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
407,000
صدای همهمه و هیاهوی خیابان همچون صدای وزوز مگس ها به گوش می رسید. عکاسها پشت مانعهایی جمع شده بودند که پلیس سر راهشان گذاشته بود؛ دوربینها را با لنزهای جلو آمده آماده نگه داشته بودند و نفس هاشان بخار میکرد دانه های برف بی وقفه روی کلاهها و شانه ها می نشست؛ دستهای دستکش پوش لنز دوربینها را پاک میکرد گاه و بیگاه به طور جسته گریخته صدای باز و بسته شدن دیافراگم دوربین تماشاگرانی به گوش میرسید که زمان انتظارشان را با عکسهایی پر میکردند که از چادر سفید کتانی وسط خیابان ورودی ساختمان بلند آجرنمای قرمز پشت آن و بالکن آخرین طبقه میگرفتند که جسد از آن پایین افتاده بود.
پشت جمع به هم فشرده ی عکاسها ونهای سفیدی با بشقاب ماهواره بر سقف هاشان ایستاده بودند و خبرنگارها برخی به زبانهای خارجی گزارش تهیه میکردند و در این میان صدابرداران با گوشیهایی به گوشهاشان از این سو به آن سو میرفتند گزارشگرها در فاصله ی بین ضبط گزارشها برای تکاندن برف کفش هاشان پاها را زمین میکوبیدند و دستهاشان را با لیوان داغ قهوه یی گرم
آوای فاخته جا برود، با این فرض که او خیال رفتن داشته باشد، نه این که بخواهد همان جا منتظرش بماند ساختمانهای بزرگ و باشکوهی که در خیابان پهن ردیف بودند.
درختان چنار مغازه ی قصابی کوچکی که گویی به دهه ی ۱۹۵۰ تعلق داشت. کافه هایی که افرادی از سطوح بالاتر طبقه ی متوسط در آنها در رفت و آمد بودند و رستوران های شیک و قشنگ ،خیابان همیشه از دید استرایک اندکی غیر واقعی و نمایشی به نظر میرسیدند شاید همیشه ته دلش می دانست که به آن جا تعلق ندارد و در آن محله دوام نخواهد آورد.
تا همان لحظه یی که قفل در را باز کرد بعید نمی دانست که شارلوت آن جا باشد؛ اما همین که از چارچوب در به داخل خانه قدم گذاشت، فهمید که کسی آن جا نیست. سکوت حاکم بر فضای خانه طوری بود که از بی اعتنایی اتاقهای خالی حکایت داشت و وقتی وارد هال میشد صدای گامهایش بیش از حد بلند و نا آشنا به هم کپه شده بودند. وسایل رویی را کنار زد که زیرشان را بررسی کند اما ظاهراً نه چیزی شکسته بود نه پاره یا آغشته به رنگ شده بود همه ی هم سن و سال هایش خانه و اثاث و مبلمان و ماشین لباسشویی و تلویزیون و خودرو و دوچرخه و باغچه و ماشین چمن زنی داشتند در حالی که دار و ندار او، چهار کارتن پر از آت و نظر می رسید. چهار کارتن با درهای باز وسط اتاق نشیمن بود تا بتواند محتویاتشان را وارسی کند. تمام دار و ندار ارزان قیمت و به درد بخورش مثل اجناس سمساری ها، روی آشغال و حافظه یی پر از خاطرات بی نظیر و فراموش نشدنی بود.
اتاق خاموشی که در آن ایستاده بود با قالیچه های نفیس و کاغذ دیواری صورتی گوشتی کم رنگش با مبلمان از جنس چوب تیره ی گران بهایش و با کتابخانه ی لبریز از کتابش از خوش سلیقگی بیکم و کاستی حکایت داشت. تنها تغییری که از یکشنبه شب در آن ایجاد شده بود بر روی میز عسلی شیشه یی کنار کاناپه نمایان بود یکشنبه شب عکسی از او و شارلوت با چهره خندان در...
آوای فاخته رمانی جنایی است که خانم جی کی رولینگ با نام مستعار رابرت گالبریت به چاپ رسانده است. در این داستان کارآگاه کورمورن استرایک به بازرسی پرونده ی خودکشی یک مانکن فوق ممتاز میپردازد. او که پس از انفجار مین در افغانستان یک پایش را از دست داده اکنون در مقام کارآگاه خصوصی به سختی روزگار میگذراند یک مراجع بیشتر ندارد و طلبکارها برایش دندان تیز کرده اند. از سوی دیگر تازه از نامزدش جدا شده، به ناچار در دفتر کارش زندگی میکند. سپس جان بریستو با مراجعه به او ماجرای حیرت انگیزی را مطرح میکند خواهرش لولا لندری افسانه یی چند ماه پیش از دنیا رفته و سر و صدای بسیاری به پا کرده بود پلیس اعلام کرده بود که او اقدام به خودکشی کرده است اما جان حاضر به پذیرش این حکم نبود. از این رو به استرایک مراجعه کرد تا از راز مرگ مشکوک خواهرش پرده بردارد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک