معرفی مختصر کتاب صدای بسته شدن در که آمد، روژان نفس راحتی کشید؛ خیالش راحت شد که مهمانهایش رفتهاند. نگاهی به ساعت انداخت؛ ساعت ۱۲ شب بود. خستهتر از آن بود که خانه را جمع کند، اما اکبر دوست داشت خانه نامرتب باشد. سراغ میز رفت و شروع کرد به خالی کردن پوست میوههای داخل بشقابها؛ اکبر وارد خانه شد و به سمت او آمد؛ همراه روژان بشقابها را جمع کرد و آنها را برداشت و به آشپزخانه برد. روژان مبلها و کوسنها را مرتب کرد. اکبر به هال برگشت و به روژان در مرتب کردن مبلها کمک کرد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک