جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
156,400
با عقربها گرگم به هوا بازی می کنیم ٦١
پیش ما چشمهای گروور خواب آلود بود. پیراهنش را برعکس پوشیده بود. بشقابش را روی میز گذاشت و نشست کنار من تایسون با بیقراری جابه جا شد و گفت: «من میرم .... ام ....
اسب ماهی ها رو برق بندازم و صبحانه اش را نیمه کاره رها کرد و رفت. کایرون سعی کرد لبخند بزند احتمالاً میخواست آرام به نظر برسد. با شکل سانتوری اش به طرف من خم شد طوری که سایه اش روی میز افتاد؛ خب پرسی چطور خوابیدی؟»
بد نبود. چرا این سؤال را پرسید؟ آیا از پیام ایریسی که گرفته بودم خبر داشت؟
کایرون ادامه داد: گروور رو آوردم اینجا فکر کردم لازمه با هم حرف بزنید حالا اگه اجازه بدید من برم باید چند تا پیام ایریس بفرستم بعداً میبینمتون نگاه معناداری به گروور انداخت و یورتمه کنان تالار غذاخوری را ترک کرد. از گروور پرسیدم در باره ی چی حرف میزد؟
گروور داشت تخم مرغهایش را میجوید کاملاً مشخص بود که گیج و حواس پرت است چون نوک چنگال را هم جوید و خورد؛ میخواد که تو منو راضی کنی
یک نفر دیگر آمد و کنارم نشست؛ آنابث.
او گفت: من بهت میگم موضوع چیه؛ هزار تو.»
نمی توانستم روی حرفهایش تمرکز کنم چون همه
پرسی جکسون اصلاً انتظار ندارد که مراسم معارفه ی مدرسه ی جدیدش چندان مهیج باشد؛ اما وقتی که سر و کله ی یک فانی آشنای اسرار آمیز در محوطه ی مدرسه پیدا میشود و به دنبال آن تشویق کننده ها به هیولا تبدیل می شوند. همه چیز به سرعت از بد به بدتر تغییر میکند. در چهارمین کتاب از این مجموعه ی مهیج زمان نبرد میان ساکنان المپ و کرونوس پادشاه تیتان پلید نزدیک تر میشود حتی اردوگاه امن دورگه ها نیز لحظه به لحظه آسیب پذیر تر میشود زیرا لشکریان کرونوس خود را برای حمله به اردوگاه که زمانی مرزهایش نفوذ ناپذیر بودند آماده میکنند. برای متوقف کردن این حمله پرسی و دوستان نیمه ایزدش باید به مأموریتی در هزارتو رهسپار شوند دنیایی گمراه کننده که در زیر زمین گسترده شده و در هر نقطه اش ماجراهای ناگهانی و غافلگیر کننده ای در انتظار آنهاست.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک