جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
295,260
خودم می اومدم دنبالتون ریچل عزیزم جلوتر آمد. دوباره در خونه رو نبسته بودی. واقعاً باید حواست رو جمع کنی، بیرون خیلی سرده سردت نیست؟ و در راستش نه سردمون نیست، مگه نه دختر کوچولو؟»
آنابل کوچک پاهایش را بالا برد و دوباره با خوش حالی با آب دهانش بازی کرد. ویدیو تمام شد.
صفحه سیاه شد.
بل آب دهانش را قورت داد حجم زیادی از بزاقی چسبناک در گلویش گیر کرد. همه جا ساکت شد. همه منتظر بودند او حرف بزند. «آره» شاید این حرف محسوب نمیشد. قبلا اون رو ندیده بودم.» باید بدون اینکه حرفی می زد، چیزی میگفت رو به دوربین کرد و در این میان، نگاهش به آش هم افتاد. او آرام دو شستش را بالا برد و آنها را محکم به تی شرت پر از توت فرنگی اش چسباند. اوف، بهتر است آن انگشتها را فرو کند در....
رمزی پرسید: «به چی فکر میکنی بل؟ با دیدن اون ویدیو چه حسی پیدا کردی؟ فقط دو روز قبل از این بود که همه چیز برای همیشه عوض بشه. چه حسی داشت؟ معذب بود. گلویش ورم کرد. کف دستانش عرق کردند. به دروغ گفت: «خوبه که چنین لحظه عادی رو دیدم من هیچی ازش یادم نیست. ولی ظاهراً اونجا خوش حال بودم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک