جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
146,200
بچه ها حمله می کند که کمی ترسناک است. ولی کتاب واقعاً شاهکار بود. داستان های ترسناک برای تعریف کردن در تاریکی را در تاریکی خواندم، توی تخت که اشتباه بود. وای خدای من هنوز هم میلرزم داستانی توی آن کتاب هست به اسم «نقطه ی قرمز»، درباره ی دختری که عنکبوتی روی صورتش میخزد. همین به اندازه ی کافی بد است ایییییییی)، ولی عنکبوت گازش هم میگیرد یا چیزی توی همین مایه ها و نقطه ی قرمز بزرگی روی لپش میماند مادرش میگوید چیزی نیست و خوب میشود. ولی خوب نمی شود... و چند روز بعد میترکد و صدها بچه عنکبوت می خزند و از آن بیرون می آیند. از توی صورتش و حتی بدتر کتاب عکسهای ترسناکی هم دارد. جت و فلات را صدا کردم تا موقع خواندنش تنها نباشم، ولی حتی این هم کمکی نکرد. در داستان دیگری به اسم «نور» بالا زنی که شب در حال رانندگی است نمی فهمد چرا ماشین پشت سری اش مدام برایش نور بالا میزند آخر سر معلوم میشود قاتلی خزیده روی صندلی عقب ماشینش و راننده ی دیگر او را دیده و هر بار قاتل بلند میشود تا به او حمله کند ماشین عقبی نوربالا میزند تا جلویش را بگیرد
تلگرام
واتساپ
کپی لینک