هر چند لحظه یک بار بعد از توقفی کوتاه در حالی که پالتویش را سفت دور خودش پیچیده بود تا از بدنش جدا نشود قدم جلو می گذاشت.
همیشه همین بود وقت برگشتن بود که اوضاع بر می گشت. وقت رفتن باد در جهت موافق بود و شمس انگار که روی جاده ی سراشیبی باشد. بی آن که بفهمد خیلی زود پیش میقامی بود اما آی از زمان بازگشت مطمئن بود دیگر نمی تواند راه برود و دقیقاً به همین دلیل تقلا می کرد که از حرکت باز نایستد کافی بود کمی توقف کند تا باز رفتن به سمت خانه برایش کاری نشدنی شود. استخوانهای ساق پایش چنان تیر کشید که ناخودآگاه یک لحظه نشست و با دو دست مالششان داد. انگار وقتی می نشست شدت باد بیشتر میشد دوباره ایستاد. گرد و غبار بزرگی بلند شده بود شمس پشت کرد به باد و شدت باد یک قدم پرتش کرد جلو با خودش گفت چی کار کنم با این لعنتی؟» و فریاد زد: «آروم بگیر دیگه لعنتی آروم بگیر سگ مصب خفه شو.» و دوباره برگشت و راه افتاد. درست از وسط خیابانی که ماههای اول بهار حسابی پررونق بود و پر بود از مردم و گاریهای اغذیه فروشی و کبابی و بساط لباسهای بهاره و تابستانه اما خیابان زرادخانه در چنین روزهایی شبیه به یک قبرستان دنگال و درندشت بود که تا چشم کار میکرد فقط در آن غبار بود و غبار کرکره ی مغازه ها پایین کشیده میشدند و پنجره ی خانه ها و حفاظ هایشان طوری کیپ تا کیپ بسته میشدند که انگار هرگز آدم زنده ای پشت آنها نبوده و نخواهد بود شمس با خودش حساب کرد
در حال حاضر مطلبی درباره مجتبا هوشیار محبوب نویسنده خوابگرد قاتل تندیس در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک