جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
296,000
عصر بود عصر و ازدحام دستهای خستگی
عکس غربت پدر
روی طاق روبه رو
گرم شرم، گرم گفت و گو
شکستگی
لاله کنار پنجره خانه را پر از حضور کرده بود.
پشت در
در هوای آسمانی حیاط
یک بهار، سینه سرخ می گذشت....
می روند سینه سرخ ها
نگاه کن چه غربتی!»
گفت و مثل ابری یک آسمان گریست مادرم؛
من دلم شکست
راستی چرا
مادرم همیشه می گریست؟
از آسمان شبهای بی کلمه
تلگرام
واتساپ
کپی لینک