1
90,250
یک ماجرای مرزی
سور اسلحه ها
اتاقک اعتراف عمو آرمن
جاده ی ادویه
موزه ی گیل تاج
باغ امیر نظام
گردن اش بلند و بلورین بود گفتیم تا والی را نبشتن
بیاموزی گفت: «هم اکنون»
صدای ناله ی بابا آمد و گفت دخترم ... ناموس ام.» و بین این دو واژه هق هق کرد. گفتم: «بابا، تو قبلاً بالبان رو یه بار گشتی، چرا خودت را آزار می دی ؟
سرش را بالا گرفت سبیل پرپشتاش توی صورت لاغر مردنی اش پژمرده بود و موهای کوتاه اش بالای پیشانی عرق کرده بودند. داد کشید: کشتم؟ کجا کشتم؟ پس نی کیه که هر روز بالای شاخه میشینه و
می خنده؟»
با نوک کفش تفنگ اش را سراندم کنار کنارش ایستادم و گفتم: «تو روی همی شاخه طناب بستی و بالبان رو دار زدی داشت خفه می شدی که برنو رو برداشتی و نشونه رفتی سینه ش رو سوراخ سوراخ کردی .... بابا تاب نیاورد: «خفه شو.»
در حال حاضر مطلبی درباره اسماعیل سالاری نویسنده اتاقک اعتراف عمو آرمن شمیز،رقعی،آگه در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک