436,100
با آمدن آنها من هنوز سرم به گوشی ام گرم بود. کیانوش روی یکی از مبل ها نشست و ایلیا هم زغالهای کوچکی که روی سر قلیان گذاشته بود را با انبر کمی جابه جا کرد و قلیان را مقابل خودش و کوهیار گذاشت. سپس کنار کوهیار روی مبل نشست مریم به سمت هیتر رفت تا برای همه چای بریزد. کیانوش نگاهی به من کرد و گفت
الناز بالاخره چی شد؟ تونستی واسه نمایشگاه بعدیت اون گالری رو بگیری یا بازم بهت ندادن؟
جواب دادم
مشکل گرفتن مجوز بود که حل شد و قراره هفته ی دیگه راه اندازی بشه البته اگه باز برادران ارزشی مشکل تراشی نکنن
ایلیا خندید ولی با اشاره ی نامحسوس چشم و ابروی اش به من فهماند که باید جلوی دهان وامانده ام را با وجود کوهیار بگیرم اما انگار به عمد دلم میخواست مدام چیزی بگویم که باعث درآمدن حرص کوهیار شود بلکه دهان باز کند و من هم در ادامه حالش را بگیرم اصلا نمی دانم چرا نمی توانستم بی خیال او شوم و هنوز از دستش حرص داشتم کیانوش یک لیوان چای از سینی که مریم به سختی چند لیوان را در آن جای داده بود
برداشت و گفت: جدی جدی تونستی جواز بگیری؟! چطوری؟ تو که میگفتی زدن نمایشگاه توی اون گالری کار حضرت فیله نکنه فیل شدی و ما خبر نداریم
در حال حاضر مطلبی درباره شادی داودی نویسنده کینه کهنه نمی شود در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک