جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
نام سمیرا روی صفحه موبایل خاموش و روشن میشود. فرهاد میدونم تو هم منو دوست داری... چیز زیادی ازت نمی خوام نمیگم که زندگیت رو ول کن یا ... همان دسته خرمایی عقب داده را پیش میکشد و لای انگشتان می پیچد و باز رها میکند و اولین بار هم که دیدمش...
پشت میز می نشینم و کاغذهایی را که مدیر دستم داده، روی میز مرتب میکنم و تازه سرم را بالا می آورم تا ببینم با چه کسی هم اتاق شده ام چشمش و همه حواسش میان مانیتور و پرونده های روی میز میدود وقتی رسیدم، فقط جلوی پایم بلند شد و رسمی سلام کرد و خوشامد گفت و دوباره کار دست می اندازم و دسته مویی از زیر روسری بیرون میکشم و لای انگشتان می پیچم که سنگینی نگاهم را می فهمد و سر بلند میکند و کوتاه در چشمهایم خیره میشود صورتش کشیده است و چهره اش آنقدر معصوم که فکر میکنم نکند یک بچه دبیرستانی....
تلگرام
واتساپ
کپی لینک