جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
37,000
تو از من خواستی که حقیقت را بنویسم تمام حقیقت را بنویسم تا به من کمک کنی باشد قبول من تمام آنچه تو تمام حقیقت مینامی خواهم نوشت اما به یک شرط ممکن است پس کله ات را بخارانی و بگویی حالا چه وقت شرط و شروط تعیین کردن است ما وقت چندانی نداریم یا اینکه بی رودربایستی بگویی شما با طناب دار فاصله چندانی نداری اما من میگویم یعنی مینویسم که این موضوع برای من چندان اهمیت ندارد؛ نه که از طناب دار هراسی نداشته باشم نه برعکس باید اقرار کنم از مرگ میترسم حتی بیشتر از آنچه بتوانی تصور کنی این ترسی است که از کوچکی - حداقل از وقتی که توانستم آن را درک کنم - با من بوده است. همیشه پا به پای من در تاریک روشنای کابوسهایم گام برداشته و گاه به گاه حتی در غفلتناک ترین اوقات بیداری ام رخ نمایانده و تا ابد در تابوتی پرچم پوش - که روی دوش شش سرباز شق و رقی که به نحو مضحکی از روی نگهبان گوشه اتاق ملاقات تکثیر شده اند - در پیام روان است. اما ترجیح میدهم ابتدا خودم را از شر این افکار مزاحم و سمجی رهایی دهم که مثل خوره روحم را میفرساید پس تو از من خواستی که حقیقت را..
تلگرام
واتساپ
کپی لینک