جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
189,000
کتاب اسطوره اولین کتاب از مجموعه ای به همین نام است که در نوامبر ۲۰۱۱ منتشر شد جلد دوم این مجموعه با نام نابغه در ژانویه ۲۰۱۳ و جلد سوم این مجموعه به نام قهرمان در نوامبر ۲۰۱۳ چاپ شده است. همچنین یک نیم جلد الکترونیکی نیز در مورد زندگی شخصیت اصلی قبل از شروع این مجموعه در نظر گرفته شده است که زندگی قبل از اسطوره نام دارد و در انتهای همین کتاب در بخشی جداگانه میتوانید آن را مطالعه کنید. این مجموعه به قلم مری لو نویسنده ی چینی - آمریکایی که هم اکنون در لس آنجلس آمریکا زندگی میکند نوشته شده است. مری لو در سال ۱۹۸۴ در ووشی که شهری جنوبی در ایالت شرقی جیانگسوی چین است به دنیا آمد. قبل از شروع نویسندگی حرفه ای مری مدتی به عنوان مدیر هنری در شرکتی که بازیهای رایانه ای میساخت مشغول فعالیت بود وی پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در سال ۲۰۰۶ به نویسندگی روی آورد و اولین اثر بلند خود (اسطوره) را در سال ۲۰۱۱ به چاپ رساند که خیلی سریع مورد توجه رسانه ها و مردم قرار گرفت و جوایز بسیاری را از آن خود کرد.
می خوام یه چیزی ازت بپرسم آخه کنجکاو شدم چیزی در مورد مردی که همین اواخر این اطراف بوده و میگه داروی بیماری رو داره نشنیدی؟» یک ابرویش را بالا میبرد «آره در موردش شنیدم. چند نفر هستن که دنبالش می گردن می دونی به مردم چی گفته؟ لحظه ای مکث میکند متوجه میشوم که چند لک کوچک روی بینی اش فقط دارد. «شنیدم که به مردم میگه میخواد داروی بیماری به یه نفر بده . یه نفر خاص؛ و این یه نفر میدونه که اون داره راجع به کی صحبت میکنه.» سعی میکنم نشان دهم که با حرفهایش سرگرم شده ام. «عجب آدم خوش شانسی، نه؟» نیشخند میزند. صددرصد گفته که میخواد این یارو رو نیمه شب امشب توی مکان ده - ثانیه ببینه.» مکان ده - ثانیه؟»
دختر شانه هایش را بالا میاندازد. من که نمیدونم راجع به چی حرف میزنه در حقیقت هیچ کس دیگه ای هم نمیدونه.» بیشتر از قبل روی پیشخوان خم میشود و صدایش را پایین می آورد. «میدونی من چی فکر میکنم؟ فکر میکنم یا رو دیوونه ست. همراه او می خندم اما مغزم به سرعت در حال کار کردن است. حالا دیگر شک ندارم که این آدم دنبال من میگردد تقریباً یک سال پیش، از کوچه پشتی بانک آرکیدیا به داخلش نفوذ کردم یکی از مامورین امنیتی آنجا سعی کرد مرا بکشد. وقتی نتوانست و به من گفت که توسط لیزرهای داخل صندوق بانک به صدها تکه تقسیم خواهم شد دستش انداختم. گفتم که ده ثانیه طول می کشد تا راهم را به داخل صندوق بانک پیدا کنم. حرفم را باور نکرد...
تلگرام
واتساپ
کپی لینک