جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
107,300
هیچ کس در به رویمان باز نمیکند چهار روز است که در این جهنم خدا منزل به منزل می رویم و در گوش این دیوانگان که از پیش روی ما می گریزند فریاد می زنیم «ما برایتان عدالت آورده ایم اما هیچ کس باور نمی کند. گرمی آفتاب و آزار پی در پی توفان شن که خدا میداند در اینجا چطور توفان شن می وزد یک سو، و بی مهری و بی اعتنایی مردم و رعایای پابرهنه ی این دیار که یکسره نا امیدمان ساخته اند یک سو چه اندازه سختی کشیده اند این بیچارگان و چه اندازه از مأموران حکومت ظلم و جفا دیده اند که با دیدن ما چهار تن که ظاهر مأموران دولتی را داریم هول کرده چنان پا به فرار میگذارند که گویی جن بسم الله شنیده باشد. دنیا به کامش نخواهد شد هر که یک بار حال این بیچارگان را از نزدیک نظاره کند. قحطی و گرسنگی و ظلم حکام بلایی بر سر نفوس این دیار آورده که به شرح و بیان نمی آید. اهالی همه غم زده و عزلت گزیده، از ترس یورش مجدد مأموران دولت و یا سواران ترکمان جرئت بیرون آمدن از خانه را ندارند. اگر کسی را در کوچه ها بیابیم نمی ایستد تا سؤالمان را جواب بدهد. مانده ام چطور به این نفوس درمانده حالی کنیم که ما نه برای غارت که از برای دادخواهی ایشان آمده ایم.
چرا گریه میکنی؟
وقتی زهره آنچه را که میدید برای دیگران شرح داد هیچ کس حرفش را باور نکرد. زهره این حرف را اولین بار به نزدیک ترین دوستش مینا گفت و بالاخره خبر در تمام شهرک پیچید. زهره می گفت دختری را میشناسد که موهای خاکستری دارد. دست هایش از آرنج به پایین سوخته و از همه مهم ترصد سال پیش مرده است
تلگرام
واتساپ
کپی لینک