1
22,200
البرز با عجله از خواب بیدار شد نگاهی به ساعت کوچک روی میز مطالعه کرد ساعت شش بامداد را نشان میداد به صورتش دستی کشید گونه و پیشانیش را با کف دست ماساژ داد مثل این بود که میخواهد خواب را از صورتش دور کند از خودش پرسید امروز همه چیز تمام میشود؟ لبخندی زد و با خودش گفت نه امروز همه چیز آغاز میشود. در این چند سال شاید هیچ شبی مثل شب گذشته خواب برایم لذتبخش نبود. آن روز تمام زحمات چندین ساله اش به پایان میرسید. پایان تمامی دوره تحصیلی از دبیرستان تا عالیترین سطح تحصیلات دانشگاهی در یکی از بهترین دانشگاههای اروپا دانشکده اقتصاد در قلب فرانسه با تمامی فراز و نشیب هایش و زیبایی هایش که شاید دیگر پس از امروز آنها را نخواهد دید. دیگر تمام شد چه روزهای پر تلاشی همانگونه که به پدر و مادرم قول داده بودم اگر چه پدرم دیگر نیست که مرا ببیند زمانی که البرز دوره دبیرستان و کالج مقدماتی را طی میکرد تازه به فرانسه آمده بود و در شهر پاریس وارد دانشکده اقتصاد شد که خبر فوت پدرش را که در اثر سکته قلبی در گذشته است را به او رساندند. خبر آنچنان برایش دردآور بود که تا چند روز تمامی کارهای روزانه خود را کنار گذاشت و عکسی که از پدر داشت را در دست میگرفت و به چهره پدر خیره میشد.
چهار ساعت طول کشید تمامی جوانب مورد بررسی و ارزیابی واقع شد. طبق پیش بینی های انجام شده و رعایت زمان و فصل سرما در منطقه و کاهش سرعت ساخت و آماده سازی فاز اول طرح کارها باید طی مدت شش ماه به پایان میرسید و فاز دوم فقط چهار ماه وقت لازم داشت تعداد دام های فاز اول هم مشخص شد حجم تولید نیز در فاز اول باید طی برنامه در مدت یکماه به ضریب بالای چهل و پنج درصد برسد. تقریباً همه چیز آماده بود فقط باید برنامه تبلیغاتی آن تهیه میشد. در پایان جلسه به کی نژاد گفت که حتماً فردا اول وقت به همدان برو و از نزدیک آخرین وضعیت جاده کشی های فرعی به محل پروژه رو بررسی کن و اگر مشکلی با سازمانهای مربوطه در آنجا باقی مانده حتماً حل و فصل بشه و چیزی از نظر حقوقی و فنی مانع شروع عملیات نباید بشود. کی نژاد با تعجب گفت قربان هفته پیش آنجا بودم فکر نکنم مشکلی و یا مسئله خاصی وجود داشته باشد.
میدونم ولی اینطور که من فهمیدم تو این مملکت همیشه یه چیزی هست که از قلم افتاده نمیخوام جلو شرکاء و کارشناس های خارجی خجالت زده بشم.
چشم من فردا حتماً حرکت میکنم کی نژاد با قدی بلند صورتی کشیده موهای جو گندمی و عینکی که روی بینی قلمی او خودنمایی می کرد پرونده به دست در کنار میز کنفرانس ایستاده بود که "البرز" اتاق را ترک کرد.
او به همراه رحیم پس از پایان جلسه خود را به منزل رساند و مستقیم به اتاقش رفت و ضمن عوض کردن لباسش به موضوعاتی که در ذهن داشت و باید با الفت در میان میگذاشت فکر میکرد. او توجه داشت که شناخت چندانی از الفت ندارد پس بهتر بود تا جای ممکن اطلاعات مناسبی از فعالیتهای الفت به دست میآورد ظاهراً مدعوين راس ساعت در سالن پذیرائی حضور پیدا کرده بودند
هوا تاریک بود البرز، اتومبیل رو کنار خیابان پارک کرد و به همراه فاخته شروع به قدم زدن کردند. در هنگام قدم زدن گاهی دستهایشان به یکدیگر برخورد میکرد. او دوست داشت که دست فاخته را در دست بگیرد چشمهای فاخته دنیای صداقت و شادابی بود با قامتی بلند شانه هایی مناسب و چهره ای مهربان به هر جایی که می رسیدند از آن مکان برای البرز تعریف میکرد. اسم قبل آنجا چه بوده و اکنون چه نامی دارد. افراد سرشناس آن محله چه کسانی هستند علت نامگذاریش چه بوده و بدون ظاهر سازی حرف میزد بیان شیرین و گرمی داشت. مانند این بود که برای اولین بار کسی پیدا شد تا دنیا را یکبار دیگر برایش از نو تعریف کند البرز در ذهن مطالب گفته شده فاخته را با اطلاعات خودش تطبیق میداد اطلاعاتش سطحی بود ولی آنچه می گفت حقیقت داشت.
در حال حاضر مطلبی درباره سعید حاجی اوقلی نویسنده شوریدگی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک