جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
393,300
افتاده و موهای شقیقه اش خاکستری شده بود دایانا فقط میخواست بچرخد و یا به فرار بگذارد اما سر جای خود باقی ماند. پیشگو گفت: «دختر زمین پیشکشت را نشان بده» دایانا به خود نهیب زد که شانه خالی نکند دختر زمین زاده از خاک آیا پیشگو از بیان این واژه ها قصد اهانت داشت؟ مهم نبود. دایانا از آمدن به اینجا هدفی داشت کوله اش را روی زمین گذاشت و در آن به دنبال جعبه ی لعاب دار سبز گشت دستش را روی برسی پشم نشان کشید که میو به مناسبت تولد سال گذشته اش به او هدیه داده بود؛ پلنگی از جنس عقیق طلسمی که سالها در جیبش حمل میکرد و پشت آن همان نقطه ای که به منظور خوش بیاری فشار داده بود فرورفتگی وجود داشت گوبلنی با طرح سیاره ها در وضعیت لحظه ی تولدش گوبلن زمخت و سرشار از اشتباه بود و او و مادرش با هم روی آن کار کرده بودند. دایانا در حسرت سپری کردن زمان با مادرش و به این امید که تا ابد روی آن پروژه کار کنند هر شب ردیفهایی از نخ های گوبلن را بیرون کشیده بود حال نقش و نگار روی جعبه را لمس کرد و انگشتانش به دور شیئی که با خود آورده بود جمع شدند. نگاهی به خندق انداخت راه عبوری آشکار به چشم نمی خورد اما دایانا نمی خواست راهنمایی بگیرد آن قدر حرف و حدیث از دهان مردم شنیده بود که این نکته را بداند؛ اگر پیشکش او پذیرفته میشد اجازه پیدا میکرد سه سؤال بپرسد، همین.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک