40,700
یکی از دوستانم میگفت که در خیابانی از خیابانهای تهران میرفتم ناگهان جوانی دوچرخه سوار کنارم پیاده شد و سلام داد و گفت: «حضرت آقا من سؤالی دارم پس از جواب سلام گفتم: «بفرمائید.»
گفت: «اکنون چند سال است از شهادت حضرت امام حسین (ع) می گذرد؟» گفتم: «حدود ۱۳۵۰ سال گفت: ۱۳۵۰ سال از شهادت حضرت می گذرد باز هم گریه؟!!
آن گفتم: «این گریه ها علت و فلسفه ای دارد ولی در کنار خیابان مجال گفتن آن نیست؛ اگر مایل باشی با تعیین وقت قبلی که هر دو نفر آمادگی داشته باشیم با هم صحبت خواهیم کرد. شماره تلفن خودم را به او دادم و رفتم اما از تلفن زدن او خبری نشد. طولی نکشید در یک مسجدی به عنوان ختم، منبر بودم و خیلی از جوانها بودند؛ مخصوصاً گروهی از جوانان سیاه پوشیده بودند و نزدیک منبر نشسته و با کمال تأثر اشک می ریختند. در میان انبوه جمعیت همان جوان یک ماه قبل را دیدم که می گفت: «گریه برای امام حسین(ع) چرا؟»
هم می رویم زندگی بعد از شما بر ما زشت است. این بار مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «اگر ما دست از تو برداریم در پیشگاه خدا بهانه ای نداریم. به خدا سوگند، این نیزه را در سینه آنها فرو میبرم و با این شمشیر آنها را میزنم و اگر سلاح نداشته باشم با سنگ با آنها مقابله میکنم. قسم به خدا ما تو را رها نمی کنیم تا در پیشگاه خدا ثابت کنیم پاسداری از حرمت رسول خدا از مدینه تا مدینه ۷۹۵
(ص) را در غیبت آن حضرت انجام داده ایم.
وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي اقْتَلُ ثُمَّ أَحْيِي ثُمَّ اقْتَلُ ثُمَّ أَحْرَقُ ثُمَّ أُذِرى
يُفْعَلُ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً ما فَارْقَتكَ حَتَّى الْقِيَ حِما می دونک وَكَيْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَهُ وَاحِدَةً ثُمَّ هِيَ الكَرامَةُ
العظمى الَّتِي لا انقَضَاءَ لَهَا أَبَداً.»
«قسم به خدا اگر من میدانستم که کشته میشوم و باز زنده میشوم و سپس سوخته میشوم و باز زنده میشوم باز کوبیده و پراکنده میشوم و این کار هفتاد بار ادامه می یابد از تو جدا نمیشوم تا نزد تو با مرگم روبه رو شوم چگونه این کار را نکنم حال آنکه کشته شدن یک بار است و پس از آن کرامتی بزرگ و پایان ناپذیر است.» در این حال زهیر بن قین برخاست و گفت: «دوست دارم کشته شوم و باز زنده شوم باز کشته شوم و تا هزار بار و خداوند کشته شدن را از شما و این جوانان دور بدارد. سخنان یاران با امام به این شکل ادامه یافت و جملگی گفتند: «قسم به خدا، از تو جدا نمیشویم و تمام وجود خود را جانانه در حمایت تو فدا میکنیم. ما به وظیفه خود وقتی عمل کردیم که کشته شویم.»
حضرت فرمود: «خدا به شما جزای خیر بدهد.»
نچه را در کربلا گذشت، باید بیان کرد و این حادثه نباید فراموش و مرده شود. این حادثه باید زنده بماند. این حادثه را باید بگویید. هر شبی در هر جلسه ای که روضه بزرگواری خوانده می شود. ماجرای او باید گفته شود.
حالا یا به زبان شعر یا به زبان نثر
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای
در حال حاضر مطلبی درباره محمدمهدی تاج لنگرودی نویسنده از مدینه تا مدینه در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک