جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
203,550
قصه های خاله ریزه
خاله ریزه پیر و کوچولو
خاله ریزه و عروسک کوکی
فهرست
آقای پیرپوت ماکارونی میخرد
ملکه کلاغ ها
خاله ریزه در نمایشگاه
کلاه آقای پوفبلو
عروسکی به نام «میریام»
عروسک خیمه شب بازی و دوستانش
فکرهای بزرگ یک سیب زمینی
موشها و درخت کریسمس
جواب پیرزن
آقای لرن و پشه های آوازه خوان
آقای پپرپوت در حالی که داشت اطراف را نگاه میکرد گفت:
...بله
آقای پپرپوت خیلی خوشحال میشوم اگر قضیه موش داشتن ماکارونی را به هیچ کس نگویید. از شما خیلی خیلی ممنون میشوم اگر به کسی چیزی نگویید این فنجانهای زیبا را به شما میدهم.
آقای پپرپوت با تعجب گفت: «موش؟»
مغازه دار گفت: «هیس!» و شروع به پیچیدن فنجانها کرد.
آقای پپرپوت متوجه شد که مغازه دار همسر او را با موش اشتباه گرفته است. بنابراین فنجانها را برداشت و با سرعت به سوی خانه رفت. وقتی به آنجا رسید از ترس اینکه مبادا همسرش توی پاکت ماکارونی له شده باشد به شدت عرق کرد
او زمزمه کرد: «آه.... همسر خوب و کوچک من دیگر تا هر وقت که زنده باشی هرگز از اینکه اندازه یک نمکدان هستی خجالت نخواهم کشید وقتی در خانه را باز کرد همسرش را دید که کنار اجاق غذاپزی ایستاده است و دارد ماکارونی میکشد. قد و قواره او طبیعی بود؛ او هم قد و قواره یک پیرزن بود.
خاله ریزه مشکل کوچکی دارد، یک مشکل خیلی کوچولو و در عین حال بی نهایت بزرگ او کوچک می شود. وقتی هم که کوچک میشود در موقعیت های خنده داری قرار میگیرد و دچار مشکلات بزرگی میشود ولی خاله ریزه کوچولو و باهوش با نقشه های استادانه ای که می کشد آماده روبه رو شدن با این مشکلات است حالا میخواهد این مشکل خرس بزرگ قهوه ای باشد و یا موشی ولگرد و بازیگوش...
تلگرام
واتساپ
کپی لینک