کتاب شجاع مانند تو اثر جیسون رینالدز مترجم مهسا ناصربخت منتشر شده است تابستان جنی پر از شگفتی و سورپرایز است. برای اولین بار است که او و برادر بزرگش، ارنی، بروکلین را ترک می کنند تا تابستان را در کنار پدربزرگ و مادربزرگ در روستایی در ویرجینیا بگذرانند. سورپرایز بعدی جنی زمانی است که او متوجه می شود پدربزرگ نابیناست. سؤالات زیادی در این باره به مغز جنی خطور می کند؛ او چگونه متوجه می شود چه لباسی را بپوشد؟ چطور می داند کجا می رود؟ چطور با اجاق گاز کار می کند؟ چطور بدون اینکه چای را بریزد آن را شیرین می کند؟ جنی فکر می کند که پدربزرگ شجاع ترین کسی است که تا به حال دیده اما متوجه می شود که پدربزرگ هرگز خانه را ترک نکرده است و وقتی اتاق مخفی پدربزرگ را که همیشه آنجا ناپدید می شود کشف می کند؛ اتاقی که پر است از گیاهان و پرندگان، گویی بخشی از طبیعت به درون خانه آمده باشد، به این فکر می کند که آیا پدربزرگ واقعاً شجاع است؟
تلگرام
واتساپ
کپی لینک